لحظه‌هایی با رضا راد : انتخاب مسیر شغلی

تو این قسمت از لحظاتی با رضا راد، در حالی که دارم روی بیزنس‌های جدیدم کار می‌کنم تا مکملی باشن برای میهن وردپرس، گفتم درباره یه موضوعی صحبت کنم که واقعا پاشنه آشیل همه ما هست. از این شاخه به اون شاخه پریدن!

سلام! راستش مدت زیادیه که از «لحظاتی با رضا راد» خبری نبود. خودم هم دلم برای این لحظه‌ها تنگ شده بود، ولی راستش رو بخواین، چند ماهی بود که حس می‌کردم چیزی نیست که واقعاً ارزش گفتن داشته باشه. نمی‌خواستم صرفاً یه چیزی بگم که چیزی گفته باشم.

تا اینکه کم‌کم یه‌سری سؤال از سمت شما رسید؛ از سایت، یوتیوب، اینستاگرام… سؤالاتی که دیدم بد نیست یه کم بشینیم با هم درباره‌شون گپ بزنیم. حالا چی شد که دوباره اومدم؟ چون یه موضوع هست که هم توی زندگی شخصی هم کاری خیلیا باهاش درگیرن. از این شاخه به اون شاخه پریدن.

یه مشکلی که خیلی‌هامون باهاش سروکار داریم، ولی شاید هیچ‌وقت درست و حسابی درباره‌ش فکر نکردیم. بیا تو این مقاله یه کم واقعی حرف بزنیم، نه نصیحت‌گونه. خودمونی، مثل یه گفت‌و‌گوی دونفره.

افرادی که میخوان حوزه کاریشونو تغییر بدن

خیلی وقتا بچه‌ها میان بهم پیام می‌دن، می‌گن که «رضا من یه سایت فروشگاهی دارم، مثلاً ماهی ۱۰۰ میلیون تومن درآمد دارم. ولی می‌خوام این عدد رو برسونم به ۳۰۰ میلیون، حالا به نظرت یه حوزه کاری جدید شروع کنم؟ فلان کار رو انجام بدم؟»

یعنی مسیرشون داره جواب می‌ده، درآمد هم دارن، ولی چون به یه سقف مشخصی رسیدن یا فکر می‌کنن مسیر رشد تموم شده، سریع به فکر تغییر حوزه می‌افتن. از اون‌طرف، دوستایی رو دارم که مثلاً رفتن دبی. با یه تخصص خوب، یه مهارت درست‌درمون، خودشونو رسوندن اون‌جا و الان هم درآمد عالی دارن. ولی وقتی به یه ثباتی می‌رسن، یه دفعه می‌گن که «نه، حالا باید یه چیز جدید شروع کنم! یه بیزنس دیگه، یه مسیر دیگه…»

اینجاست که یه علامت سؤال بزرگ میاد وسط: آیا واقعاً لازمه از این شاخه به اون شاخه بپریم؟ بعضی وقتا ما فقط چون یه مدته هیجان نداریم یا چون از پیشرفتمون مطمئن نیستیم، فکر می‌کنیم باید همه‌چی رو از نو شروع کنیم. ولی شاید مسیرمون هنوز کلی ظرفیت داره، فقط ما بلد نیستیم چطوری ازش درست استفاده کنیم.

چیزی که خودمم باهاش درگیر بودم

راستش رو بخواین، این داستان “از این شاخه به اون شاخه پریدن” چیزیه که خودم چند سال باهاش درگیر بودم. چندین بار رفتم سمت حوزه‌های کاری مختلف، بدون اینکه تخصصی توشون داشته باشم. نتیجه‌ش چی شد؟ واقعاً فقط ضرر. نه اینکه تنبلی کرده باشم یا تلاش نکرده باشم، ولی وقتی تخصص توی یه کاری نباشه، هرچقدر هم زحمت بکشی، خیلی سخته که نتیجه بگیری. منم تو اون حوزه‌های جدید نتونستم کار خاصی پیش ببرم. چون اصلاً نمی‌دونستم دارم چی‌کار می‌کنم.

یکی از تجربه‌هام هم مربوط می‌شه به حوزه ملک. ما یه مدتی تصمیم گرفتیم یه وب‌سایت تو حوزه املاک راه بندازیم. خب اولش وسوسه شدم که کلاً وارد بازار ملک بشم، برم تو کار خونه و زمین و قرارداد و دفتر املاک و… ولی بعد یه لحظه نشستم با خودم فکر کردم: من تخصصم توی سایته، توی راه‌اندازی و رشد کسب‌و‌کارهای آنلاینه. چرا باید یه حوزه رو از صفر شروع کنم؟

همون جا تصمیم گرفتم تمرکزم رو بذارم روی بخش سایت پروژه. یعنی بیام از تخصص خودم استفاده کنم برای ساخت و رشد سایت ملکی، و اون بخش‌هایی که بلد نیستم (مثل قراردادها، مسائل حقوقی، و کار میدانی) رو بسپرم به کسی که واقعاً توی ملک تخصص داره. وقتی این دوتا تخصص کنار هم قرار بگیرن، نتیجه خیلی بهتر میشه. چون من دیگه داشتم تو نقطه‌ی قوت خودم بازی می‌کردم، نه توی یه زمین غریبه.

یه نکته‌ای که می‌خوام خیلی صادقانه باهات در میون بذارم اینه که ببین، من اصلاً نمی‌خوام بیام واست از “رسالت زندگی” و “دنبال رسالتت برو” و این داستانا حرف بزنم. نه که ارزش نداشته باشه، ولی واقعاً بعضی وقتا این حرفا تبدیل شده به یه نقاب قشنگ برای فروختن یه چیز دیگه!

ببین، الان من دارم این ویدیو یا محتوا رو برای تو ضبط می‌کنم. واقعاً هم دارم از تایم استراحتم، از یه جای خوش آب و هوا، از کنار دریا، از جایی که باید با خیال راحت لم بدم و کیف کنم، زمان می‌ذارم برای اینکه این محتوا ساخته بشه. حالا دلیلش چیه؟ شاید در ظاهر بگم: «می‌خوام بهت یه چیزی یاد بدم» یا «می‌خوام یه مشکلت رو حل کنم». درسته، اونم هست. ولی واقعیت اصلی اینه که پشت این کار یه دلیل خیلی ساده‌تر و واقعی‌تر وجود داره: پول.

آره، پول. چون تو وقتی این ویدیو رو می‌بینی و می‌گی: «دمش گرم رضا راد. داره یه چیزی می‌گه که به دردم می‌خوره، معلومه بلده چی کار می‌کنه». همین باعث می‌شه بیای تو سایتم، پیجمو دنبال کنی، یه دوره بخری، یه محصول تهیه کنی، یا حتی صرفاً با من ارتباط بیشتری بگیری و همه‌ی اینا آخرش تبدیل می‌شن به درآمد.

حالا بیایم یه نگاهی بندازیم به این جمله‌هایی که خیلی جاها می‌شنویم:
«رسالت من اینه که به تو کمک کنم پولدار بشی.»
«من اینجام که تو رو به موفقیت برسونم.»
«وظیفه‌ی من اینه که چراغ راهت باشم!»

خب واقعاً؟ یعنی کسی که الان یه دوره‌ی ده میلیونی داره بهت می‌فروشه، فقط داره به “رسالتش” فکر می‌کنه؟ نه عزیز من. اونم دنبال پوله. البته اشکالی هم نداره. چون بالاخره هر کسی داره یه ارزشی می‌ده و یه ارزشی دریافت می‌کنه. ولی بیایم با خودمون صادق باشیم. اینکه یه نفر بیاد بگه من دارم فقط به خاطر رسالت انسانی این کارو می‌کنم، در حالی که پشتش یه بیزنس حساب‌شده وجود داره، یه کم زیادی فیلمه!

من نمی‌گم نباید کمک کنیم، نباید آموزش بدیم، یا نباید تأثیر مثبت بذاریم. چرا، اونم یه بخش مهمه. ولی بیایم واقع‌بین باشیم، همه‌مون ته تهش دنبال درآمدیم.

پس اگه می‌خوای وارد یه کاری بشی، رشد کنی، معروف بشی، موفق بشی، اصلاً هیچ اشکالی نداره که هدفت پول باشه. اتفاقاً بهتره از اول با خودت شفاف باشی. چون اون‌وقت تصمیم‌هایی که می‌گیری، بر اساس واقعیت خواهد بود، نه بر اساس توهم انگیزشی.

راستشو بخوای، تا وقتی خیال آدم از دخل و خرجش راحت نباشه، واقعاً نمی‌تونه تمرکز کنه، نمی‌تونه خلاق باشه یا به رشد و کمک به بقیه فکر کنه. من خودم اگه امروز استرسِ اجاره‌ی ماه بعد رو داشتم، نه این سفر کنار دریا اتفاق می‌افتاد، نه این حس آرامشی که الان دارم وجود داشت، نه اصلاً همین حرف‌هایی که دارم با تو درمیون می‌ذارم.

نگرانی مالی، مثل یه بوق ممتده. همش توی پس‌زمینه‌ی ذهنت داره صدا می‌کنه و نمی‌ذاره تمرکز کنی. هر بار که می‌خوای یه فکری بکنی، یه کاری رو جلو ببری، هی پرتت می‌کنه.

برای همین، من واقعاً معتقدم که اولین قدم تو هر مسیر شغلی، باید این باشه که یه درآمد درست‌وحسابی بسازی. نه درآمد عجیب‌غریب یا میلیونی، ولی اون‌قدری که خیالت راحت شه. یعنی وقتی لپ‌تاپتو باز می‌کنی یا وقتی می‌خوای درباره‌ی آینده یا موفقیت حرف بزنی، ته دلت نلرزه از فکر قسط و قبض و اجاره‌خونه. اون حس امنیت مالی مثل پایه‌ی یه پل می‌مونه؛ اگه نباشه، یه تلنگر کافیه که کل سازه فروبپاشه.

اما وقتی دخل و خرجت با هم بخونه، یه چیزی تو درونت باز می‌شه. دیگه تازه اون موقع‌ست که می‌تونی درباره‌ی “رسالت”، “معنا”، یا “اثرگذاری” حرف بزنی. چون حالا دیگه حرفات از سر اضطرار نیست؛ از یه حس آرامشه. حالا می‌تونی بگی می‌خوام دانشمو منتقل کنم، به بقیه کمک کنم، چون دیگه برای لقمه نون نمی‌جنگی.

برای همینه که همیشه می‌گم: اول مطمئن شو کاری که می‌خوای بکنی واقعاً می‌تونه برات پول‌ساز باشه. تا وقتی از شغلت حتی یه درآمد حداقلی نداری، نمی‌تونی تمرکز کنی رو اون ایده‌های بزرگ. این طبیعیه. ولی به‌محض اینکه خیال مالی‌ت راحت شد، تازه می‌تونی بلند فکر کنی. تازه می‌تونی بگی: خب حالا چطوری می‌تونم با همین تخصصم به بقیه کمک کنم؟ چطوری می‌تونم اثر بذارم؟

همون‌طور که تو هواپیما می‌گن: اول ماسک اکسیژن رو بذار روی صورت خودت، بعد برو سراغ بغل‌دستی. تو زندگی و شغل هم همینه. اول باید خودتو از نظر مالی سرپا نگه داری، بعد تازه می‌تونی به فکر رسالت و معنا و کمک به بقیه باشی.

پس اگه دنبال رسالت شغلی هستی، اول برو سراغ حساب‌وکتاب درآمدت. وقتی این مسئله رو حل کردی، اون رسالته خودش یه روز از راه می‌رسه، درست همون وقتی که از خواب بیدار می‌شی و با شوق می‌ری سراغ کارت.

دلیل این تغییر حوزه چیه؟

یه چیزی رو باید خیلی صادقانه با خودمون رو راست باشیم: اینکه خیلی وقتا می‌خوایم مسیر کاریمونو تغییر بدیم، نه به خاطر اینکه مسیر فعلیمون بده یا به جایی نمی‌رسه، بلکه صرفاً چون یکی دیگه رو دیدیم که تو یه حوزه دیگه موفق شده. دیدی مثلاً یکی می‌گه فلانی رو دیدی؟ اون صرافه تو منطقه دیره دبی؟ داره میلیاردی پول درمیاره! بیا ما هم صرافی بزنیم.

یا یکی می‌گه فلانی فلان‌جا یه کاری راه انداخته، ترکونده! بیا ما هم همونو بزنیم. این سبک تصمیم‌گیری، بیشتر از اینکه از روی تحلیل و شناخت باشه، از روی هیجان و ندونستنِ پشت‌پرده‌های ماجراست. ما فقط ظاهر قضیه رو می‌بینیم، پول‌هایی که در میاد و ظاهری که موفق به نظر می‌رسه، اما نمی‌دونیم اون آدم تو چه شرایطی بوده، چی کشیده تا به اینجا رسیده، چقدر تجربه داره، چقدر پشتیبانی مالی داشته یا اصلاً تو چه بازه‌ای وارد اون کار شده.

واقعیت اینه که خیلی وقت‌ها موفقیت یه نفر، ترکیبی از چیزهاییه که ما نداریم. شاید اون فرد یه پدر پولدار داشته که حمایتش کرده، شاید یه زمانی وارد بازار شده که رقابت کم بوده، شاید یه سختی‌هایی کشیده که ما حاضر نیستیم یه صدمش رو هم تحمل کنیم. پس اینکه صرفاً چون کسی تو یه حوزه‌ای موفق شده، ما هم بخوایم کپی‌کاری کنیم و بپریم وسط اون کار، بدون اینکه پیش‌زمینه‌ای داشته باشیم، بیشتر شبیه دویدن دنبال سراب می‌مونه تا ساختن یه آینده واقعی.

این اشتباه مخصوصاً برای کسایی خطرناکه که تو حوزه خودشون یه تجربه‌ای دارن. کسی که چند سال تو یه زمینه‌ای کار کرده، مهارت کسب کرده، حتی شاید یه اسم و اعتباری برای خودش ساخته، نباید به‌راحتی اون مسیر رو ول کنه فقط چون یه حوزه دیگه به نظر پول‌سازتر میاد. این تغییر مسیرها ممکنه خیلی جذاب به نظر برسن، اما واقعاً می‌تونن چند سال عقب‌مون بندازن.

یعنی شما وقتی بخوای از صفر بری تو یه حوزه جدید، باید کلی چیز یاد بگیری، آزمون و خطا کنی، با آدمای اون فضا آشنا شی، راه و چاه رو پیدا کنیَ، تازه اون موقع شاید برسی به نقطه‌ای که تو حوزه قبلیت ازش شروع کرده بودی. اونم شاید!

پس قبل اینکه تصمیم بگیری وارد یه کار جدید بشی، فقط به پول نگاه نکن. ببین آیا واقعاً اون حوزه به تو می‌خوره؟ تجربه‌اش رو داری؟ علاقه‌اش رو داری؟ توان تحمل سختی‌هاش رو داری؟ اگه نه، بدون که پریدن از این شاخه به اون شاخه، فقط زمانتو می‌سوزونه.

یکی از اشتباهات دیگه‌ای که خیلی از آدم‌ها مخصوصاً اونایی که یه تخصص یا تجربه‌ی چندساله دارن مرتکب می‌شن، اینه که وقتی چشمشون به یه کار جدید یا حوزه‌ی پول‌ساز می‌افته، کلاً همه‌چی رو ول می‌کنن. همه‌ی اون چیزی که تا امروز یاد گرفتن، ساختن، تجربه کردن رو می‌ذارن کنار و می‌رن سراغ یه چیزی که فقط به خاطر سودش جذابه. حالا ممکنه اون حوزه هم واقعاً سودآور باشه، اما مسئله اینه که شما بدون تجربه، بدون شناخت، بدون زیرساخت واردش می‌شی و خب واضحه که احتمال شکست خیلی زیاده.

بارها این جمله رو تو دوره‌هام گفتم: “اگر می‌خوای سایت بزنی، توی حوزه‌ای سایت بزن که تخصص داری و استعدادشو داری.” ببین اصلاً مهم نیست اون حوزه چیه، ممکنه طرف تو فروش جاروبرقی استعداد داشته باشه، اون‌قدر انرژی و انگیزه داره که می‌تونه تو همین بازار ساده‌ی جارو، برند اول کشور بشه. واقعاً هم می‌تونه بشه. یعنی اگه واقعاً بدونی چی کار می‌کنی و بدونی چطوری باید با تخصصت ترکیبش کنی، هیچ بعید نیست که تو همون حوزه‌ای که خیلی‌ها بهش محل نمی‌ذارن، بدرخشی.

در عوض، چی کار می‌کنیم؟ یه حوزه جدید می‌بینیم، یه کاری که یه نفر توش موفق شده، بعد بدون اینکه بسنجیم اصلاً ما مناسب اون کار هستیم یا نه، می‌ریم وسطش. نتیجه؟ نه تنها تو اون کار جدید به جایی نمی‌رسیم، بلکه کار قبلیمون هم از دست می‌ره.

من خودم این مسیر رو بارها تست کردم، با پوست و گوشت لمسش کردم. تریدر شدم، مغازه‌دار شدم، حتی یه مدتی رفتم سمت مشاوره املاک. همه‌ی اینا رو تست کردم چون فکر می‌کردم می‌تونن پول‌ساز باشن. ولی تهش چی شد؟ فهمیدم اگه قرار باشه اینا موفق بشن، باید سال‌ها از عمر و انرژیمو صرفشون کنم، تازه شاید. این در حالی بود که توی حوزه‌ی اصلی خودم (یعنی طراحی سایت و آموزش وردپرس) هم تخصص داشتم، هم تجربه، هم مخاطب.

به‌جای اینکه کل وقتمو بدم به اون حوزه‌های جدید، فقط یه بخش کوچیکی از زمان روزمو گذاشتم برای تستشون. ولی هیچ‌وقت اجازه ندادم میهن وردپرس بخوابه. چون می‌دونستم پایه‌ی من اونجاست. حالا خدا رو شکر همین مسیر باعث شد که الان بعد از تقریباً ۹ سال هنوز میهن وردپرس پابرجاست، مخاطب داره، فروش داره، برند شده.

خیلی‌ها اون شانس رو ندارن. یه تصمیم اشتباه، یه تغییر مسیر هیجانی، می‌تونه هم آینده‌ی کاریشونو از بین ببره، هم گذشته‌ای که براش زحمت کشیدن رو نابود کنه. تو می‌خوای بری تو یه حوزه جدید، خب اشکالی نداره، ولی اول از خودت بپرس که حاضری سال‌ها تلاش کنی تا به اون نقطه‌ای برسی که الآن تو کارت هستی؟ واقعاً می‌ارزه کل زحماتت رو بذاری کنار برای یه چیزی که هنوز حتی معلوم نیست بهت جواب بده یا نه؟

پس لطفاً، لطفاً این تصمیم‌ها رو احساسی نگیر. اگه یه تخصص داری، حتی اگه به نظرت کوچیکه، حتی اگه فانتزی نیست، باز می‌تونی همونو بگیری، یه مقدار خلاقیت قاطیش کنی، ترکیبش کنی با چیزایی که یاد گرفتی، و اتفاقاً موفق‌تر هم بشی. شرطش اینه که به تخصصت احترام بذاری و بی‌گدار به آب نزنی.

افرادی که میخوان کار جدید شروع کنن

حالا تا اینجا در مورد آدم‌هایی حرف زدیم که یه تخصص یا مسیر کاری داشتن ولی وسوسه شدن مسیرشون رو تغییر بدن. اما یه مدل دیگه هم هست، که اتفاقاً وضعیتش از گروه اول خیلی بدتره. کسایی که هنوز هیچ کاری شروع نکردن. کسایی که شاید ۴ یا ۵ ساله فقط دارن فکر می‌کنن، فقط دارن تحقیق می‌کنن، فقط دارن ویدیو می‌بینن، دوره ثبت‌نام می‌کنن، پیج انگیزشی دنبال می‌کنن، ولی هنوز یه قدم واقعی برنداشتن. هنوز نمی‌دونن دقیقاً قراره چیکار کنن. هیچ استارتی نزدن. هیچ‌چیز رو حتی تا نصفه هم پیش نبردن.

من بارها دیدم آدم‌هایی رو که می‌گن از ۱۸ سالگی دارن دنبال این می‌گردن که «چی کار کنم پولدار شم؟» الان ۲۳ سالشه، یا ۲۵ سالشه. ولی هنوز داره همون سوال رو می‌پرسه! یعنی ۵ تا از مهم‌ترین سال‌های زندگیش گذشته، بدون اینکه حتی یه پروژه کوچیک رو استارت بزنه، یه مسیر رو جدی پیگیری کنه.

تو این ۵ سال می‌تونست بارها و بارها شکست بخوره، بارها تغییر مسیر بده، ولی حداقل یه چیزایی یاد بگیره، چندتا مهارت جمع کنه، یه شناختی از خودش پیدا کنه. ولی چون هی فقط منتظر اون “ایده طلایی” بوده، اون “شغل خاص”، یا اون “فرصت رویایی”، عملاً هیچ‌چیزی به دست نیاورده.

ببین، انتخاب مسیر اشتباه قابل اصلاحه. تغییر دادن مسیر قابل جبرانه. حتی شکست هم قابل بازسازیه. ولی وقت تلف‌شده، قابل جبران نیست. شما وقتی ۵ سال فقط در حال فکر کردن بودی و کاری نکردی، هیچ‌چیز تو زندگیت حرکت نکرده. و این ترسناک‌ترین حالت ممکنه. چون داری سال‌های طلایی‌ت رو صرف منتظر بودن می‌کنی. منتظر اینکه یه‌روزی یهو همه‌چی روشن شه، یهو بفهمی قراره چیکار کنی. در صورتی که اینطوری نیست. جوابا توی حرکت کردنه، توی تجربه کردنه، نه توی نشستن و فکر کردن و منتظر موندن.

و این دقیقاً اون نقطه‌ایه که باید جدی بشینی با خودت فکر کنی که واقعاً هنوز باید صبر کنم؟ یا وقتشه یه کاری (هر کاری) رو از یه جایی استارت بزنم؟ چون حتی اگه اشتباه بری، حداقل در مسیر تجربه می‌کنی، یاد می‌گیری، می‌فهمی چی برات خوبه و چی نه. ولی اگه هیچ کاری نکنی، فقط حسرت می‌مونه. حالا بریم سراغ ادامه‌ی بحث، چون این موضوع تازه داره داغ می‌شه.

پیشنهاد من چیه؟

اگر جزو اون دسته‌ای هستی که هنوز نمی‌دونه مسیر شغلیش چیه، یا اینکه با خودش می‌گه «من به چه کاری علاقه دارم؟ تو چی می‌تونم موفق بشم؟» و این سؤال‌ها مدت‌هاست ذهنت رو مشغول کرده، من یه پیشنهاد خیلی عملی و ساده برات دارم.

به‌جای اینکه این سؤال‌ها رو هی تو ذهنت بچرخونی و آخرش هم هیچ جوابی پیدا نکنی، بیا یه بار برای همیشه بهش فرصت تجربه بده. نه با رویاپردازی، نه با تحقیقِ بی‌پایان، بلکه با تست واقعی. اول از همه، چهار تا پنج تا حوزه کاری مختلف رو انتخاب کن. حوزه‌هایی که بهشون علاقه داری یا حتی فقط کمی کنجکاوی نسبت بهشون داری. لازم نیست حتماً توشون تخصص داشته باشی. مهم اینه که حس کنی شاید ارزش امتحان کردن رو دارن. مثلاً:

  • برنامه‌نویسی
  • طراحی گرافیک
  • ترید و بازارهای مالی
  • تولید محتوا
  • فروش آنلاین یا مدیریت پیج
  • یا حتی کارهای فنی‌تر مثل تعمیرات، عکاسی، طراحی صنعتی و…

فرقی نمی‌کنه چی باشه، فقط ترجیح من اینه که آنلاین باشه، نه صرفاً آفلاین؛ چون تو این دوره‌ زمونه، شغل‌های آنلاین هم امنیت بیشتری دارن هم مقیاس‌پذیرترن. بعد بیا برای خودت یه برنامه‌ی ۶ ماهه بچین. بگو: «من توی این ۶ ماه، هر ماه رو به یکی از این حوزه‌ها اختصاص می‌دم. هر ماه فقط با تمرکز روی یک مسیر.»

حالا تو اون یک ماه باید چی کار کنی؟ باید واردش بشی. نه فقط با خوندن و دیدن ویدیو، بلکه با عمل. مثلاً اگه انتخابت طراحی گرافیکه، یه نرم‌افزار رو انتخاب کن، آموزش ببین، باهاش کار کن و حتی یه پروژه‌ی کوچیک (حتی ساختگی) انجام بده. اگه تریده، یه حساب دمو باز کن، تست کن، نمودار ببین، بازار رو حس کن. اگه برنامه‌نویسیه، یه زبان رو انتخاب کن و شروع کن به کدنویسی و ساختن چیزای ساده. خلاصه فقط نگاه نکن، انجامش بده.

در کنارش، حتماً وارد جامعه‌ای شو که آدم‌های اون حوزه توش فعالن. برو تو گروه‌های تلگرامی یا دیسکوردی، تو فروم‌ها، یا تو پیج‌های مرتبط فعالیت کن. ببین آدم‌هایی که واقعاً دارن اون کارو انجام می‌دن، ازش راضی‌ان؟ درآمد دارن؟ چالش‌هاشون چیه؟ آیا تو اون فضا حس خوبی داری؟ دوست داری جای اون‌ها باشی؟

در طول این ۶ ماه، تو در واقع داری ۵ یا ۶ مسیر شغلی رو به طور واقعی تجربه می‌کنی، نه فقط تصورشون. و خیلی زود، بعد از این بازه‌ی شش‌ماهه، خیلی شفاف‌تر می‌فهمی که به کدوم مسیر علاقه داری، تو کدوم یکی شانس رشد و پول‌سازی بیشتری داری، و در کدوم حوزه حاضر نیستی بیشتر از یک ماه وقت بذاری.

در نهایت، یکی از اون حوزه‌ها بالاخره تو دل تو جا باز می‌کنه. اون‌جاست که می‌تونی بگی: «خب، حالا وقتشه تمرکز کنم، جدی‌تر آموزش ببینم، و وارد مسیر درآمدزایی شم.» یادت باشه، هیچ مسیر درستی وجود نداره تا وقتی که تجربه‌اش نکردی و بهترین روش پیدا کردن مسیر درست، شروع کردنه. نه فکر کردن بی‌پایان، نه شک کردن، نه مقایسه با بقیه. فقط و فقط حرکت.

تا اینجای مسیر، در مورد آزمون کردن مسیرهای مختلف حرف زدیم. گفتیم که باید چندتا حوزه کاری رو تو یه بازه شش‌ماهه تست کنی، بررسی کنی کدوم یکی واقعاً با روحیه‌ت جور درمیاد، کجاها شانس رشد داری، و چطور می‌تونی ازش درآمد کسب کنی. اما حالا نوبت یه چیز مهم‌تره. یه لحظه نفس عمیق بکش، آروم به خودت نگاه کن و به خودت قول بده.

قول بده که وقتی اون ۶ ماه تموم شد، دیگه وقت تصمیمه. وقت انتخابه. وقت تعهده. وقتشه که بگی: «من مسیرمو پیدا کردم. حالا می‌خوام بسازمش، حتی اگه هنوز کامل بلدش نیستم. حتی اگه تهش هنوز معلوم نیست. ولی من پای این انتخاب می‌مونم.»

قراره یکی از اون حوزه‌هایی که تست کردی، به شغل اصلی زندگیت تبدیل بشه. نه فقط یه سرگرمی گذرا، نه یه تلاش نصفه‌نیمه. قراره بگی «من طراح گرافیکم»، یا «من برنامه‌نویسم»، یا «من تولیدکننده محتوای حرفه‌ای‌ام»، و بعد تا حداقل ۱۰ سال آینده، خودتو وقف رشد توی همون مسیر کنی.

قرار نیست همون روز اول بدرخشی یا نامبر وان اون حوزه بشی. ولی اگه به این انتخاب پایبند بمونی، اگه هر روز یه قدم کوچیک برای یادگیری، تمرین، و بهتر شدن برداری، یه روزی می‌رسی به جایی که خودتم باور نمی‌کنی. و مهم‌تر از همه اینه که تو داری یه مهارت واقعی رو با پوست و گوشتت یاد می‌گیری، و ازش درآمد درمیاری. این یعنی استقلال واقعی.

پس بیا، همین حالا به خودت قول بده. نه به من، نه به بقیه، فقط به خودت. که این ۶ ماه رو جدی می‌گیری. تست می‌کنی. می‌جنگی. و بعد، تصمیم می‌گیری. و از اون لحظه، وارد مسیر ساختن آینده‌ات می‌شی. اگه واقعاً جدی‌ای؟ اگه آماده‌ای استارت بزنی؟ همین حالا زیر همین پست، توی کامنت‌ها بنویس:

👈 استارت رو می‌زنم!

ببینم کی قراره واقعاً بلند شه، بجای حرف، عمل کنه. بعد از ۶ ماه، بیا دوباره همین‌جا. ریپلای بده به همون کامنت خودت. بنویس که کدوم حوزه رو انتخاب کردی، رسیدی به درآمد یا نه، چه سختی‌هایی کشیدی، چی یاد گرفتی و الان کجایی. این کار، شاید کوچیک به نظر بیاد، ولی همین تصمیم امروز، می‌تونه مسیر آینده‌تو کامل عوض کنه. حالا نوبت توئه. آماده‌ای که شروع کنی؟

خودم چطوری شروع کردم؟

راستش اگه برگردم به عقب، به اون روزایی که تصمیم گرفتم یه حوزه کاری مشخص رو جدی تست کنم، فقط می‌تونم بگم خدا رو شکر. همون تصمیم ساده، همون استارتی که شاید خیلی‌ها جدی نگرفتن، شد نقطه شروع همه‌چیزی که امروز دارم.

یادمه وقتی «میهن وردپرس» رو استارت زدم، تو یه دفتر کوچیک ۴۵ متری بودم. از ساعت ۷ صبح تا ۱۰ شب، بدون تعطیلی، بدون وقفه، فقط کار می‌کردم. یه سال کامل، بی‌وقفه. واقعاً فقط کار کردم. خبری از درآمد آنچنانی یا دیده شدن نبود. ولی اون یه سالِ اول، جایی بود که خودم شروع کردم به دیدن اولین نتایج. نتایجی که باورم نمی‌شد واقعی باشن. انگار پاداش اون صبوری و استمرار بود.

امروز وقتی می‌بینم که یه سایتی دارم که بدون این که مدام تبلیغ کنم یا شب و روز دنبالش بدوم، خودش داره برام درآمد می‌سازه، هنوزم تعجب می‌کنم. باورم نمی‌شه گاهی. نه اینکه رهاش کرده باشم، نه! من هنوز نظارت دارم، هنوز مدیریت می‌کنم، اما سایت طوری طراحی و ساختاردهی شده که اتوماتیک داره کار می‌کنه. چون من یه جامعه ساختم، یه برند ساختم، و خودمو تو حوزه کاریم جا انداختم.

یادته از اون بازه ۶ ماهه گفتم؟ یه مقطعی از زمان، به دلایلی حتی یه دونه ویدیو هم تولید نکردم. اما سایت هنوز داشت درآمد داشت. نه فقط درآمدش کم نشد، بلکه حتی بیشتر هم شد. چرا؟ چون من قبلاً کاشتم، محتوا ساختم، ارزش دادم، و اعتماد ساختم. حالا اینو با تمام وجودت بشنو: شروع مهمه، خیلی هم مهمه، ولی اون چیزی که بازی رو عوض می‌کنه، فقط و فقط «استمراره».

اگه الان توی نقطه‌ای هستی که نمی‌دونی قراره چی بشه، اگه هنوز درآمد نداری، یا حتی نمی‌دونی از کجا شروع کنی، فقط یادت باشه یه روز منم همین‌جا بودم. یه روز منم فقط یه آدم بودم با یه لپ‌تاپ و یه ایده. اما تصمیم گرفتم، استارت زدم و بعد ول نکردم.

تو هم می‌تونی همون کارو بکنی. ولی باید از جایی شروع کنی. باید اون تعهدو به خودت بدی که ول نمی‌کنی. که می‌مونی، حتی اگه سخت باشه. حتی اگه نتیجه دیر برسه. یه روز، بدون این‌که انتظارشو داشته باشی، می‌رسی به جایی که می‌گی: «واو… من فقط ادامه دادم. فقط ساختم. و الان داره خودش کار می‌کنه.» پس نه‌تنها استارتتو بزن، بلکه قول بده که ادامه‌شم می‌دی. چون فقط اونایی نتیجه می‌گیرن که اولاً شروع می‌کنن، و دوماً نمی‌ذارن وسط راه بادشون ببره.

صحبت آخر

امیدوارم تمام این حرف‌ها، تجربه‌ها و مسیرهایی که باهات به اشتراک گذاشتم، برات مفید بوده باشه. این صحبت‌ها از جنس آموزش‌های تئوری یا شعارهای انگیزشی صرف نبود؛ بلکه از دل روزهای پر از تردید، سال‌های پشتکار، و حتی از لحظه‌هایی بود که خودم با همین چالش‌ها درگیر بودم.

با اینکه سال‌ها از فعالیت من در «میهن وردپرس» می‌گذره و درآمد خوبی ازش داشتم و دارم، بازم بعضی وقت‌ها ذهنم بازی درمی‌آورد. این فکرهای مقایسه‌ای که می‌گفت: «فلان کار درآمدش بیشتره‌ها»، «اون حوزه بهتره‌ها»، «نکنه داری وقتتو با این کاری که الان می‌کنی تلف می‌کنی؟».

واقعاً برام مهم بود که این فکرها رو بشناسم، بررسی‌شون کنم و ازشون عبور کنم. نه با نادیده گرفتنشون، بلکه با تجربه کردن، با دیدن واقعیت پشت هر کار، و با تمرکز روی کاری که بلدم، بهش علاقه دارم و توش می‌تونم رشد کنم.

همه‌ی چیزی که توی این مقاله بهش اشاره کردم، حاصل همین سال‌هاست. سال‌هایی که توش هم آزمون بوده، هم خطا؛ هم درآمد بوده، هم دل‌زدگی؛ هم تلاش بوده، هم خستگی و حالا که نگاه می‌کنم، خوشحالم که یه جاهایی مقاومت کردم، یه جاهایی استارت زدم و یه جاهایی ادامه دادم. چون همین استمرار ساخت چیزی رو که امروز بهش افتخار می‌کنم.

اگر تو هم با این سردرگمی ذهنی دست‌وپنجه نرم می‌کنی، مطمئن باش تنها نیستی. این تجربه رو خیلی‌ها داشتن، من هم داشتم. مهم اینه که بتونی با آزمون کردن، فکر کردن و در نهایت تصمیم گرفتن، راه خودتو پیدا کنی. اگه این مقاله حتی یه جرقه کوچیک توی ذهن تو زده باشه، حتی یه تلنگر کوچیک برای شروع یا ادامه مسیرت، من رسالتمو انجام دادم. برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم، شاد و سربلند باشی. 🙂

نظر شما در این مورد چیه؟

  1. U389131 ۹ مهر ۱۴۰۴

    سلام روزتون بخیر این مطلب واقعا بهم کمک کرد و امروز تصمیم رو گرفتم که سایتم محتوایی فروشگاهیی باشه در زمینه آموزش فتوشاپ ورد و اکسل و فروش کارت ویزیت و وکتور فعالت داشته باشه
    و امیدوارم موفق ببشم فقط استاد یه سوال داشتم این مطلب برای ۸ مهر امسال هست ولی اولین کامنت برای ۳۰ مرداد سال پیش هست

    • Reza Rad رضا راد ۱۲ مهر ۱۴۰۴

      سلام مقاله تاریخش با اپدیت محتوا تغییر کرده. انشالله موفق میشه سایتتون چرا که نه

  2. U354271 ۲۳ شهریور ۱۴۰۳

    سلام استاد
    شما از چه زمانی تونستید اون حوزه ای که میخواید درش فعالیت کنید رو پیدا کنید؟

  3. U353712 ۱۷ شهریور ۱۴۰۳

    سلام وقت بخیر من تازه هاست و دامنه رو خریداری کردم دی ان اس ها هم ست کردم توی چند دقیقه ست شد الان داخل into dns به من اخطار قرمز میده باید صبر کنم درست میشه یا سایت خرید هاستم بگم؟

  4. U353162 ۱۰ شهریور ۱۴۰۳

    استارت میزنم🤝🏻

  5. U352414 ۳ شهریور ۱۴۰۳

    سلام خدمت استاد رضا راد من یک سوال داشتم که اصلا به هیچ کدوم از ویدیو های شما ربط نداره ولی ذهنم رو مسغول کرده سوالم اینه : ” چرا بیشتر بخش های میهن وردپرس و حتی تمام محصولات میهن وردپرس با استفاده از زبان های طراحی سایت و برنامه نویسی درست شده ولی شما تمام تاکیدتون روی وردپرس هست ” ؟؟؟

    • Reza Rad رضا راد ۸ شهریور ۱۴۰۳

      درود بر شما. هیچ کدام از محصولات ما به غیر از پلتفرم هوشینا با ابزاری غیر از وردپرس ساخته نشده.

  6. U328561 ۲ شهریور ۱۴۰۳

    خیلی خوب بود ایول استاد
    خیلی جالبه امروز 366 روز هستش که من شما رو به عنوان استادم انتخاب کردم (الان داشتم پنل کاربریمو چک میکردم )و تا الان واقعا خوشحالم دمت گرمه همینطوری ادامه بده دمت گرم که هستی

  7. U352017 ۲۹ مرداد ۱۴۰۳

    سلام و درود
    فروشگاه فیزیکی دارم
    میخام پروژه آنلاین شاپ خودم رو استارت میزنم
    اواخر تابستون به امید خدا شروع میکنم

  8. U333386 ۲۹ مرداد ۱۴۰۳

    درود بر شما جناب راد
    مطالب خوبی فرمودید. دوربین با شما حرکت می کرد اسم اون دستگاهه چیه البته بی ربطه ولی خیلی دوست دارم از اونا تهیه کنم
    دمت گرم

پشتیبان
گفتگو با تیم فروش آنلاین و پاسخگوی شما هستیم.
سوالی درباره محصولات سایت دارید؟

برای شروع، لطفا اطلاعات خود را وارد کنید.

سوالی درباره محصولات سایت دارید؟ از ما بپرسید.