مسیر میهن وردپرس: از دفتر ۱۶ متری تا دبی
- مقالات آموزشی
- بروزرسانی شده در
راستشو بخواید چند وقت پیش یه ایمیل دریافت کردم که حسابی ذهنمو درگیر کرد. یه ایمیل خیلی ساده ولی پر از حس خوب. یه جملش بهم ایدهای داد که باعث شد این مقاله رو بنویسم. توی اون ایمیل گفته بود که «چرا داستان خودتو نمیگی؟ اینکه چطور شد الان مدیر یکی از بزرگترین سایتهای وردپرسی ایران شدی؟ چه مسیری رو اومدی که الان وقتی کسی “وردپرس” رو تو گوگل سرچ میکنه، اسم سایتت حتی قبل از ویکیپدیا میاد؟»
با خودم فکر کردم واقعاً چرا نه؟ شاید این مسیر، با همه بالا و پاییناش، با همه چالشهاش، بتونه به یکی مثل تو که الان اول راهه، کمک کنه. شاید بتونه یه چراغی تو ذهنت روشن کنه. شاید باعث شه یهسری از اون باگهای ذهنی که هممون داریم، برات حل بشه و مهمتر از همه، شاید باعث شه بتونی نسخهی بهتری از خودت رو ارائه بدی. چه بهعنوان یه طراح سایت، چه یه مدیر سایت، یا حتی کسی که هنوز داره دنبال راه خودش میگرده.
آنچه در این مقاله میخوانید
داستان من از کجا شروع شد؟
داستان من از همونجایی شروع شد که شاید خیلی از ماها اولین بار با مفهوم «درآمد داشتن» آشنا میشیم. حدود ۱۳-۱۴ سالم بود. هنوز بچه بودم، ولی از همون موقع یه چیزی تو وجودم بود که میگفت “رضا! باید دستت تو جیب خودت باشه.” یه جور حس استقلال، یه حس خاص که میگفت نمیخوام فقط منتظر پول توجیبی باشم. میخوام یه کاری بکنم، حتی اگه کوچیک باشه.
اون موقع توی یه مغازه ویدیو کلوب کار میکردم. (اگه یادتون باشه، قبل از اینهمه پلتفرم و استریم و اینترنت پرسرعت، مردم میرفتن از ویدیو کلوب فیلم کرایه میکردن.) من هم تو یکی از همین مغازهها مشغول بودم. یه روز با خودم گفتم که خب، چرا من نتونم این فیلمها رو آنلاین بفروشم؟ یه سایت بزنم، فیلمارو دستهبندی کنم، بستهبندیشون کنم، بفرستم برای مردم. چه کاریه؟ چرا فقط مشتریهای محلی؟ چرا به همه ایران نه؟!
البته اون موقع نه میدونستم کپیرایت چیه، نه قانونی میشناختم، نه اصلاً میفهمیدم اورجینال و غیراورجینال یعنی چی! هیچ اطلاعاتی نبود، کسی هم نبود راهنماییت کنه. ولی اشتیاق داشتم. جسارت داشتم. با همون ذهن کودکانه و پر از شوق، گفتم انجامش میدم.
حالا سایتی هم نداشتم! وردپرسی نبود که، طراحی سایتی نبود که مثل الان بشینی با چند تا کلیک سایت بزنی. تنها چیزی که بود، وبلاگ بود. اونموقعها وبلاگها دنیای خودشون رو داشتن، میهن بلاگ، بلوگفا، ایرانبلاگ. هرکی یه وبلاگ داشت انگار یه رسانه داشت. بعد هم یه چیزی بود به اسم “بلاگ دات آی آر”، که برای ساختن وبلاگ توش باید دعوتنامه میگرفتی! خفن بودن یعنی تو بلاگ دات آی آر باشی.
منم شروع کردم با همون وبلاگا، با همون دنیای ساده ولی پرامید، اولین “فروشگاه” خودم رو ساختم. محصولام چی بود؟ فیلمهایی که توی اون مغازه مونده بودن و هیچکس نمیخریدشون. حدود ۲-۳ هزار تا فیلم خاکخورده. اینا رو میخواستم یهجوری نجات بدم. بستهبندیشون کنم، یه شکلی بهشون بدم، بفرستم برای مشتریام. تو ذهنم فروش میرفت، استقبال میشد، شاید روزی هزار تا سفارش! ولی خب، طبیعتاً اون قضیه شکست خورد!
نه مارکتینگ بلد بودم، نه سیستم پرداخت داشتم، نه حتی کاربر میاومد سمت سایتم! ولی همین تجربه، همون تجربهای که خیلیا بهش میگن “شکست”، برای من شد اولین قدم. اولین جرقه. اولین درسی که یادم داد عاشق این دنیای اینترنت و فروش آنلاینم.
وقتی با سایت آشنا شدم
بعد از اون تجربهی اول، یه مدتی گذشت و کمکم فهمیدم که دنیا خیلی بزرگتر از یه وبلاگه. فهمیدم یه چیزی هست به اسم “سایت”، واقعیتر، حرفهایتر، قابلاعتمادتر برای مشتریها. با خودم گفتم خب، اگه قراره چیزی بفروشم، باید یه سایت واقعی داشته باشم و این شد شروع تجربهی دوم من.
اون موقع نه وردپرسی بود، نه قالب آمادهای، نه المنتوری که با چند تا کلیک سایت دیزاین کنی. منم هیچ آموزشی ندیده بودم. نمیدونستم سیستم مدیریت محتوا اصلاً چی هست، چیه که وارد پنلش میشی و راحت مقاله میذاری، تو همه صفحات سایتت نمایش داده میشه، ابزارک داره، منو داره، امکانات داره. من فقط یه چیز میدونستم و اون این بود که یه سایت باید باشه و من باید یاد بگیرم چطوری درستش کنم.
رفتم سراغ HTML و CSS. شروع کردم گشتن تو اینترنت، یه سری فایل قالب خام پیدا میکردم، دانلود میکردم، بعد مینشستم تکتک ترجمهشون میکردم. فارسی میکردم. فونتها، کلمات، جهت نمایش، همهچی رو دستی میساختم.
هیچ سیستمی نبود که بهم کمک کنه.
هر صفحه از سایتم یه فایل جداگانهی HTML بود. یعنی اگه میخواستم یه تغییر کوچیک توی همه صفحات بدم، باید دونهدونه وارد هر فایل HTML میشدم، ادیت میزدم، ذخیره میکردم، میفرستادم روی هاست. تازه امیدوار بودم خراب نشه چیزی!
لینک دادن بین صفحات رو هم دستی مینوشتم. مثلاً باید یه لینک برای صفحه تماس با ما، تو صفحهی اصلی مینوشتم، بعد اگه اسم اون فایل رو اشتباه میزدی یا یه حروف جا میموند، کل لینک میپرید. یه نرمافزار بود به اسم Adobe Dreamweaver، که باهاش میتونستی فایلهای HTML و CSS رو یه کم راحتتر ادیت کنی. ولی باز هم باید همهچی رو خودت بلد میبودی.
نه پنل مدیریت بود، نه پیشنمایش زنده، نه ابزار آماده، نه افزونه، نه المنتور، هیچی. فقط یهدونه تو بودی، یهعالمه کد، و یه انگیزهی بزرگ: “من باید اینو یاد بگیرم. چون میخوام سایت داشته باشم. چون میخوام پیشرفت کنم.” شاید الان که اینا رو میشنوی، بگی چه سخت! ولی واقعیت اینه که همون سختیها بودن که منو ساختن. یادم دادن وقتی چیزی رو نداری، میتونی خودت بسازیش. و دقیقاً همین روحیه، شد پایهی چیزی که بعداً اسمش شد میهن وردپرس.
ساخت سایت Radit.ir
یادمه یه روز با خودم گفتم خب، حالا که دارم HTML و CSS یاد میگیرم، چرا یه سایت جدیتر راه نندازم؟ یه چیزی که یهکم شبیه اون سایتهای خفن اون زمان باشه. اسم سایت رو گذاشتم Radit.ir. اگه archive.org یاری کنه و یه کم حافظهی اینترنت رو ورق بزنه، شاید هنوز بشه ردی ازش پیدا کرد.
فکر میکنم حدود سال ۱۳۹۰ یا ۱۳۹۱ بود که این سایت رو ساختم، البته اون موقع که هنوز خبری از تجربه کاربری یا سئو و UI و این داستانا نبود، ولی خب تو ذهن خودم این پروژه خیلی بزرگ بود! ایدم این بود که یه سایت داشته باشم تو حوزهی تکنولوژی. شبیه چی؟ مثلاً اون زمانها سایتهایی مثل نارنجی بودن، یا سایتهایی که کلی دانلود و آموزش و ابزار معرفی میکردن. منم میخواستم تو همین فضا یه چیزی راه بندازم که واقعاً حرفهای باشه.
میخواستم اسمش کنار سایتهای مطرح ایرانی بیاد؛ واسه همین توی طراحی، محتوا، تبلیغات، همهچی، خودم بودم و خودم! از طراحی بنرهای تبلیغاتی گرفته تا نوشتن مقالات، گذاشتن لینکهای دانلود، ساختن بخش تبلیغات و حتی گرفتن تبلیغ از سایتهای دیگه. یه بخشی گذاشته بودم برای تبلیغات سایر سایتها که طراحیش هم کار خودم بود.
یه چیزی هم اون موقعها خیلی مد بود، یه مفهومی به اسم PageRank گوگل. یه نوار کوچیک پایین مرورگر (یا توی بعضی سایتها) نشون میداد که سایتت چه رتبهای داره. از ۰ تا ۱۰ (یا شاید ۱ تا ۱۰؟ دقیق یادم نیست)، که هرچی بالاتر بودی یعنی سایتت معتبرتر بود از نظر گوگل. منم هر روز چک میکردم ببینم Radit.ir چنده! یه جورایی شده بود انگیزهی من برای رشد دادن سایتم.
چرا Radit.ir شکست خورد؟
اما همهی اینا بازم با همون روشهای دستی مدیریت میشدن. یعنی سایتی که نه پنل مدیریتی داشت، نه سیستم مدیریت محتوا، نه وردپرس، فقط با چند تا فایل HTML و CSS ساخته شده بود. اگه میخواستم یه مطلب جدید منتشر کنم، باید یه صفحهی جدید HTML میساختم، دستی تگ میزدم، لینک میدادم، و آپلودش میکردم روی هاست. مثل این بود که یه آجر بچینی روی آجر دیگه، بدون ملات، بدون ابزار.
Radit.ir برام شد میدون تمرین. یه جایی برای آزمون و خطا، یادگیری، تجربه، شکست، موفقیت. و همهی اینا، منو بیشتر و بیشتر عاشق دنیای وب کرد. یواشیواش مسیرم داشت جدیتر میشد. تا اینجا همهچی با کدهای HTML و CSS جلو میرفت. یعنی هر تغییر کوچیکی روی سایت، یه پروژهی کامل بود. اما یه روز، یه کشف بزرگ کردم که واقعاً برام شبیه انقلاب بود.
سیستمهای مدیریت محتوا رو کشف کردم
فهمیدم یه چیزی هست به اسم CMS یا همون سیستم مدیریت محتوا. یعنی یه ابزاری که بهت اجازه میده بدون اینکه هر بار فایل و کد و ساختار رو دستکاری کنی، راحت محتوا منتشر کنی، مدیریت بکنی و کلی قابلیت آماده داشته باشی. اولین سیاماسی که باهاش آشنا شدم، یه چیزی بود به اسم PHP-Nuke.
تا قبلش فکر میکردم سایت یعنی فقط طراحی. ولی اینجا فهمیدم سایت یعنی یه سیستم زنده، یه چیزی که خودش محتوا رو میچرخونه، کاربر میاد، مطلب میخونه، نظر میذاره و تو فقط باید مدیریتش کنی. با PHP-Nuke میرفتی توی پنل مدیریت، دکمهی “Add Story” رو میزدی و شروع میکردی مقاله نوشتن و منتشر کردن. خبری از ادیت کردن فایل HTML و آپلود دستی نبود. همهچی با چند تا کلیک انجام میشد.
بلوکهای مختلفی داشت که میتونستی توی سایدبار یا صفحه اصلی بذاری. تبلیغات رو راحت مدیریت میکردی. بخشهای مختلف سایتو بدون یه خط کدنویسی اضافه فعال یا غیرفعال میکردی. یه جورهایی همه چیز آماده بود فقط باید بلد میبودی چطوری ازش استفاده کنی.
همون موقع بود که فهمیدم دنیای طراحی سایت داره وارد یه فاز جدید میشه. دیگه طراحی بهتنهایی کافی نبود، مدیریت، محتوا، تجربهی کاربر، همه اینا باهم بودن و منم باید یاد میگرفتم چطور از یه طراح ساده، تبدیل بشم به یه مدیر واقعی برای یه سایت حرفهای. PHP-Nuke برام یه دروازهی بزرگ بود به دنیای وبسایتهای پویا. و این دروازه، راه رو باز کرد برای اینکه بعدها برسم به سیستمهایی مثل جوملا، و بعدتر، اون چیزی که مسیر زندگی منو عوض کرد: وردپرس.
اما خب، مثل همهی تجربههای تازه، کار با PHP-Nuke هم کمکم چالشهاشو نشون داد. یکی از بزرگترین مشکلاتی که داشتم، این بود که موقع آپلود عکس، همیشه یه ارور میداد. یه ارور معروف FTP که الان اگه بهم بخوره، تو کمتر از دو دقیقه درستش میکنم. ولی اون موقع… هیچ راهحلی بلد نبودم.
هر بار که میخواستم یه تصویر ساده روی سایت بفرستم، این ارور لعنتی ظاهر میشد و منم دستم به جایی بند نبود.
انگار با یه دیوار نامرئی روبهرو بودم که اجازه نمیداد یه قدم جلوتر برم. اونقدر این مشکل اذیتم کرد که تصمیم گرفتم یه راهحل موقتی پیدا کنم.
چی کار کردم؟ رفتم سراغ یه چیزی که فقط اسمشو شنیده بودم و راستش یهکم هم ازش میترسیدم: وردپرس. برای اینکه فقط و فقط بتونم یه سری عکس آپلود کنم، وردپرس رو نصب کردم روی یه مسیر فرعی از سایتم به اسم dl.radit.ir
وای که یادم نمیره، وقتی برای اولین بار وارد پنل مدیریت وردپرس شدم، فقط با خودم گفتم “این دیگه چیه؟ چقدر پیچیدهست!” همهچی برام عجیب و سخت بود. نمیفهمیدم چی به چیه. فکر میکردم وردپرس فقط یه آپلودر عکسه!
واقعاً! عکسهامو اونجا آپلود میکردم و لینکشو کپی میکردم، میذاشتم توی PHP-Nuke!
فقط تصور کن! از یه سیستم مدیریت محتوای خفن مثل وردپرس، فقط به عنوان یه هاست عکس استفاده میکردم، چون فکر میکردم “کار باهاش سخته”. همین “فکر سخته”، باعث شد که من نزدیک به دو سال روی PHP-Nuke بمونم. با همهی مشکلاتش، با همهی محدودیتهاش، با کلی دردسر فنی که هر بار زمان منو میگرفت.
ولی یه چیز برام روشن شد، خیلی وقتا ترس از ناآشنا بودن یه چیز جدید، بیشتر از سختیِ واقعیش مارو عقب نگه میداره. من فکر میکردم وردپرس برام زیادی حرفهایه، و همین ترس، منو از رشد واقعی عقب انداخت.
ورود به دنیای وردپرس
یکیدو سال از کار کردن با PHP-Nuke گذشت. تو اون دوران که هنوز یاهو مسنجر یه ابزار مهم برای ارتباطات اینترنتی بود، با یه سری از بچهها اونجا در ارتباط بودم. تا اینکه یه روز یکی از همون رفقا بهم گفت که “ببین یه سایت دارم به اسم MaxGraph. پیجرنکش الان ۳ یا ۴ هست. میخوام بفروشمش، اگه خواستی، ۵۰۰ هزار تومن مال تو.”
اون موقع پیجرَنک گوگل یه ملاک مهم برای اعتبار سایتها بود. عدد ۳ یا ۴ یعنی این سایت اعتبار نسبتاً خوبی داره. با خودم گفتم: “چه خوب! این یه موقعیته.” بدون معطلی گفتم بزن بریم، سایتو خریدم. اما وقتی سایت رو گرفتم، یه اتفاق غیرمنتظره افتاد. فهمیدم این سایت با وردپرس ساخته شده، و وردپرس رو نمیشه مثل PHP-Nuke به راحتی انتقال داد یا تبدیلش کرد.
اونجا بود که برای اولین بار، واقعاً مجبور شدم با وردپرس کار کنم. تا قبلش ازش فرار میکردم، بهنظرم پیچیده میاومد، حتی یه بار فقط برای آپلود عکس نصبش کرده بودم. ولی حالا دیگه انتخابی نبود. یا باید وردپرس رو یاد میگرفتم، یا باید قید این سایتو میزدم.
شروع کردم به یاد گرفتن وردپرس. باهاش ور رفتم، آموزش خوندم، تست زدم، قالبها رو بررسی کردم و کمکم اون چیزی که یه زمانی برام ترسناک بود، شد بهترین ابزارم. آدرس سایت maxgraph.com بود، سایت تخصصی در زمینهی دانلود فایلهای گرافیکی.
حالا که دیگه تو دل وردپرس بودم، دستم بازتر بود. سایت رو راه انداختم، بهش نظم دادم، یه سری محتوا منتشر کردم و کمکم، یه جریان کوچیک درآمدی به راه افتاد. تبلیغات گرفتم، یهسری همکاریها شروع شد، درآمد داشتم. ولی هنوز اون چیزی که میخواستم نبود.
درآمد سایت شاید ماهی ۱۰۰ یا ۲۰۰ هزار تومن بود. نه چیزی که رویای بزرگ منو برآورده کنه، ولی یه چیز مهمتر از پول توش بود و اون این بود که من حالا با وردپرس آشتی کرده بودم. اون اجبار، اون فشار، باعث شد وارد دنیایی بشم که بعدها قراره همهی مسیر کاری و زندگی من رو عوض کنه. وردپرس کمکم برام شد یه ابزار قدرتمند برای خلق، توسعه و درآمدزایی. ولی این تازه شروع ماجرا بود.
راه اندازی سایت express.ir
وقتی شروع کردم با وردپرس کار کردن، تازه فهمیدم اون چیزی که تا حالا فکر میکردم «سخته»، اصلاً اونقدرها هم سخت نیست! وردپرس یه دنیای کامل بود. افزونه (پلاگین) داشت، قالبهای متنوع داشت، ابزارک و فهرست و تنظیمات خیلی خوبی داشت. کمکم دیدم همهچیز قابل سفارشیسازیه، و کارایی که من قبلاً با هزار تا فایل HTML و CSS انجام میدادم، حالا با چند تا کلیک انجام میشه.
اینجا بود که یه جرقه تو ذهنم خورد که چرا آموزش ندم؟ چرا تجربههامو با بقیه به اشتراک نذارم؟ اول ایدهی آموزش وردپرس تو ذهنم شکل گرفت و تصمیم گرفتم یه سایت آموزشی بزنم. اولش با همون فضای MaxGraph شروع کردم، اما بعد یه سایت جدید راه انداختم به اسم express.ir.
این سایت شد اولین فضای رسمی برای آموزشهای وردپرس من. الان اگه برید express.ir، داره ریدایرکت میشه به میهن وردپرس، چون هنوز دامنهشو دارم. توی اکسپرس آموزش میذاشتم، مشکلات رایج رو توضیح میدادم، مقالههای فنی مینوشتم. بعدش یه اتفاق جالب افتاد، کاربرهایی که مقالههامو میخوندن، وقتی نمیتونستن مشکلشون رو حل کنن، بهم پیام میدادن. میدیدن که من دارم تخصصی آموزش میدم، اعتماد میکردن و ازم میخواستن سایتشون رو براشون طراحی کنم.
مشکل چی بود؟
همهچی خوب پیش میرفت، ولی یه اشتباه داشتم، مخاطب هدفم درست نبود. من داشتم آموزشهای فنی میدادم؛ مقالههایی مثل «چطور خطای ۵۰۰ وردپرس رو حل کنیم» یا «نحوه رفع ارور FTP». این آموزشها بهجای اینکه کاربر نهایی (صاحب کسبوکار یا مشتری واقعی) رو جذب کنه، باعث میشد طراحهای سایت بیان سراغم.
مثلاً یکی یه پروژه طراحی سایت دو میلیون تومنی گرفته بود، بعد بهم پیام میداد که «فلانی این بخشو میتونی با ۵۰۰ تومن برام انجام بدی؟ بفرستم برای مشتری؟» منم چون تازهکار بودم، میپذیرفتم. کارو انجام میدادم و براشون میفرستادم. بعضی وقتا پولمو میدادن، بعضی وقتا نه.
چه درسی ازش گرفتم؟
تجربهی سایت اکسپرس یه درس بزرگ بهم داد، این تو هستی که تعیین میکنی چه جور مخاطبی بیاد سراغت.
محتوایی که منتشر میکنی، مستقیم روی مخاطب سایتت تأثیر میذاره. اگه دنبال مشتری نهایی هستی، نباید محتوای صرفاً فنی بزاری که متخصصها و فریلنسرها رو جذب کنه. باید محتوایی بسازی که درد مخاطب نهایی رو هدف بگیره.
بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴، اوضاع کاریم حسابی خوب شده بود. مشتریهای طراحی سایت زیاد داشتم، و بعضی ماهها درآمدم به ۴–۵ میلیون تومان میرسید؛ عددی که اون موقع واقعاً چشمگیر بود. اما مثل همیشه، یه نیاز جدید از سمت مشتریها باعث شد یه مسیر تازه شروع بشه.
خیلی از کسانی که براشون سایت طراحی میکردم، بلد نبودن با وردپرس کار کنن. بهجای اینکه دائم براشون پشتیبانی بدم، تصمیم گرفتم یه دورهی رایگان آموزش کار با وردپرس درست کنم. این دوره رو روی سایت اکسپرس منتشر کردم و بعد یه اتفاق غیرمنتظره افتاد.
تولد میهن وردپرس
دورهی رایگان وردپرس بهطرز عجیبی بازدید گرفت. بازخوردها زیاد بود، ورودی گوگل بالا رفت و ترافیک سایت حسابی رشد کرد. اما چون نمیخواستم بار زیادی روی سایت اکسپرس بیفته، گفتم بذار این دوره رو جدا کنم. یه دامنه ثبت کردم به اسم mihanwordpress.com و آموزش رو اونجا گذاشتم. بعد از مدتی، دیدم این سایت داره بهشدت از گوگل ورودی میگیره. عجیب بود، گفتم چرا ازش یه پروژه جدی نسازم؟
دامنهی جدیدی گرفتم به اسم mihanwp.com و تصمیم گرفتم طراحی سایت برای دیگران رو متوقف کنم. گفتم تمرکزم فقط باشه روی میهن وردپرس. همهچیز از اونجا شروع شد. مقالهنویسی کردم، آموزش گذاشتم، و کمکم قالب و افزونه وردپرس روی سایت اضافه کردم. سایت اکسپرس رو کامل بستم، با اینکه ماهی حدود ۴ میلیون درآمد داشت. مبلغی که اون سالها خیلی خوب بود؛ انقدر خوب که با دو ماه درآمدش، یه پژو آردی خریدم.
اما دلم میخواست یه چیز پایدارتر، مستقلتر و بزرگتر بسازم. چیزی که متعلق به خودم باشه و رشدش، محدود به مشتری و پروژه نباشه. این شد نقطهی شروع جدی میهن وردپرس.
برگ برنده میهن وردپرس
شروع کردم به نوشتن مقاله و تولید محتوا برای میهن وردپرس. شاید از بیرون حماقت بهنظر میرسید، ۶ ماه تمام فقط محتوا منتشر کردم بدون اینکه حتی هزار تومان از سایت درآمد داشته باشم. واقعاً نمیدونم چی تو ذهنم بود. شاید وارد یه فاز ذهنی عجیب شده بودم؛ یه خلصهای که فقط ساختن برام مهم بود. اما همون کاری که اون زمان بهنظرم حماقت میرسید، به بزرگترین نقطهی جهش من تبدیل شد.
کاربرا یکییکی میاومدن روی سایت. میدیدن یه نفر داره واقعاً رایگان آموزش میده، بیمنت، بیپول گرفتن و این حس اعتماد و قدردانی کمکم بین کاربرا پخش شد. شروع کردن به اشتراکگذاری محتواها، معرفی سایت به بقیه و حتی حمایتهای مستقیم. تو همون شش ماه، میهن وردپرس تونست از سایتی مثل اکسپرس که رتبه ۴۰۰۰ الکسای ایران رو داشت سبقت بگیره و به رتبهی ۵۰۰ برسه.
رتبهای که اون موقع واقعاً ارزشمند و مهم بود، مخصوصاً وقتی یادت بیاد الکسا یکی از معیارهای اصلی اعتبار سایتها بود. همزمان با مقالهنویسی، شروع کردم به ضبط ویدیو. کاری که اون زمان واقعاً کسی انجام نمیداد. آموزشهای ویدیویی داخل ایران تقریباً وجود نداشت، مخصوصاً تو حوزه تخصصی وردپرس. یوتیوب بود، اما کسی ازش برای آموزش استفاده نمیکرد. اینستاگرام هنوز فضای آموزشی نداشت و کمتر کسی جرئت میکرد جلوی دوربین بیاد و حرف بزنه.
تلویزیون وردپرس متولد شد
ویدیوهایی که هنوز بعضیهاش تو سایت هست. اگر به آخرین صفحات آموزشهای سایت بری، اون ویدیوهای قدیمی رو میتونی ببینی. یه پسر ۱۶–۱۷ ساله جلوی دوربین، با صدای لرزون، اما با جسارت، میخواست چیزی یاد بده. مثلاً ویدیوی «راهنمای جامع افزایش سرعت وردپرس» هنوز نسخهی اولیهش اونجاست. اون نسخهای که خودم ضبط کردم و آموزش دادم. بالای همون ویدیوها، نسخههای جدیدتر هست، اما پایینش هنوز ردپای اولین قدمها دیده میشه.
هر روز ویدیو، هر روز آموزش، بدون توقف. هر روز دنبال یه مشکلی بودم که حلش کنم، یه سوالی که جواب بدم، یه مقالهای که بنویسم. این شد سبک زندگی من. سبکی که نهتنها میهن وردپرس رو به یه برند آموزشی محبوب تبدیل کرد، بلکه مسیر زندگی من رو هم عوض کرد.
شروع درآمد از میهن وردپرس
شروع کردم به گذاشتن آموزشهای بیشتر. هر روز که میگذشت، بازخورد بیشتری میگرفتم. تعداد بازدیدکنندهها بالا میرفت، تعداد کامنتها بیشتر میشد. انگار سایت داشت جون میگرفت، یه جامعه کوچیک از آدمهایی که واقعاً دنبال یادگیری بودن دورم جمع شده بود. اون موقعها هنوز هدف مالی نداشتم، ولی وقتی دیدم چقدر علاقهمند هستن و چقدر سؤال دارن، با خودم گفتم وقتشه که از این کاری که دارم با عشق انجامش میدم یه کم هم پول دربیارم.
اولین وبینار آموزشی رو برگزار کردم. برام خیلی جالب بود که تو یکی دو ساعت ظرفیتش کامل پر شد. این استقبال نشون میداد که کارم داره مسیر درستی رو میره. بعد کمکم یه سری قالب وردپرس هم فارسیسازی کردیم و گذاشتیم روی سایت. از فروش اونها هم یه درآمدی داشتم، ولی بیس اصلی درآمد همچنان آموزش بود. دورههای آموزشی رو یکییکی راهاندازی کردم و کمکم این مسیر درآمدی جدی شد.
درآمدها رشد کردن، مخاطبها بیشتر شدن. تا اینکه رسیدیم به سالگرد یکسالگی میهن وردپرس. وقتی رتبه سایت توی الکسا به ۴۵۰ ایران رسید، تازه فهمیدم چقدر پیشرفت کردیم. اون موقع رتبه ۴۵۰ ایران واقعاً جایگاه مهمی بود. برای مقایسه، سایتهایی مثل آپارات، بلاگفا و دیجیکالا رتبههای اول تا سوم رو داشتن. حالا ما بین اونها، تو لیست ۵۰۰ تای اول بودیم. باورم نمیشد.
برای جشن یکسالگی، از مرودشت بلند شدم و رفتم شیراز. تصمیم گرفتم یه دورهمی برگزار کنم، یه تولد جمعوجور برای کسایی که به من و میهن وردپرس اعتماد کرده بودن. انتظار زیادی نداشتم، اما چیزی که اتفاق افتاد باورنکردنی بود، حدود ۲۳۰ نفر اومدن.
کسایی که خیلیهاشون رو فقط از اسم کاربریشون تو کامنتها میشناختم، حالا روبهروم بودن. اون لحظه برای من فقط یه جشن نبود، یه نشونه بود که دارم راه رو درست میرم، که ساختن، آموزش دادن و به اشتراک گذاشتن، ارزشمندترین کاریه که میتونم انجام بدم.
دفترکارهای میهن وردپرس
رفتم شیراز. با خودم گفتم چرا که نه؟ چرا باید تو مرودشت بمونم وقتی اینهمه کاربر داریم، اینهمه پتانسیل هست؟ تهران اون موقع برام خیلی دور از دسترس بود، یه شهرستانی که یهدفعه بخواد بره تهران زندگی کنه، جرئت میخواست. پس گفتم شیراز بهترین گزینهست. هم به خونمون نزدیکه، هم شهریه که آدمای زیادی توش دنبال یادگیری بودن.
همه اون چیزی که تا الان برات تعریف کردم، توی یه دفتر کوچیک ۴۰ متری تو مرودشت اتفاق افتاده بود. اجارهاش ماهی ۲۰۰ هزار تومن بود. خودم بودم و یکی دو نفر نیرو که مدام عوض میشدن، چون واقعاً نیروی خوب سخت پیدا میشد. میاومدن، دو ماه آموزش میدیدن، بعد هم یا خودشون میرفتن دنبال سایت خودشون یا اصلاً کلاً قطع ارتباط میکردن. شده بودم دانشگاهِ رایگان طراحی سایت! حتی در عرض یه سال، از دل میهن وردپرس ۶-۷ تا سایت وردپرسی راه افتاد که هیچکدوم دوام نیاوردن و الآن نیستن.
رفتم شیراز، تنها. یه دفتر اشتراکی گرفتم با یکی از دوستام. سه تا اتاق داشت. یکی برای خودش بود، یکی مال یه آقای وکیل و یه اتاق ۱۶ متری هم مال ما شد. اتاقی ساده ولی کارآمد. یه میز مدیریت داشتم، جلوش یه میز کنفرانس، دو متر فضای خالی و رو بهروش یه دیوار سفید که روش پرده سبز زده بودم. صبحها کار میکردم، بعدازظهرها آموزش ضبط میکردم. دو سه تا نیروی جدید هم گرفته بودم که دور میز کنفرانس مینشستن، کارها رو انجام میدادن، مقاله مینوشتن، قالبها رو فارسی میکردن.
عصر که میشد، همونجا دوربین میذاشتم روبهروی پرده سبز و میرفتم جلوی دوربین. آموزش میدادم، ویدیو ضبط میکردم. بعضی شبها، راستش دیگه خسته بودم، حال نداشتم برگردم مرودشت. با اینکه ماشین داشتم، اما دیگه زورم نمیرسید شبونه برم اون مسیر. میموندم همونجا، یه پتو مینداختم کف دفتر و همونجا میخوابیدم. نه اینکه وضع مالی بدی داشته باشم، ولی اونقدر هم خوب نبود که تو شیراز خونه اجاره کنم.
حدود ۶–۷ ماه به همین روال گذشت. تو همون دفتر کوچیک، تو همون اتاق ۱۶ متری، کلی اتفاق افتاد. و بعد از این مدت، وقتی دیدم که دیگه کار جدیتر شده و داریم رشد میکنیم، تصمیم گرفتم یه قدم دیگه بردارم: یه دفتر بزرگتر بگیرم.
بعد از اون شش، هفت ماه توی دفتر کوچیک، تصمیم گرفتم یه جهش جدی بزنم. یه دفتر ۱۳۰ متری گرفتم تو خیابون اردیبهشت شیراز. واقعاً همهی درآمدی که میهن وردپرس داشت، گذاشتم روی این تصمیم. تمام درآمدها خرج شد برای ساختن یه محیط حرفهایتر، یه جایی که واقعاً حس کنی داری کار جدی میکنی.
توی اون دفتر همهچی داشت رنگ جدیتری به خودش میگرفت. حتی یه اتاق سرور درست کردیم. یه رک گذاشتیم، سرور سایت رو آوردیم توی دفتر خودمون. اینترنت؟ با دکل رفتیم بالا! یه دکل ۳۰ متری روی سقف دفتر نصب کردیم. اینترنت اختصاصی از دو تا شرکت مختلف میگرفتیم تا هیچوقت قطعی نداشته باشیم. همهچی حسابشده و حرفهای.
تعداد اعضای تیم هم رشد کرد. رسیدیم به یه تیم ۲۰ نفره. هرکسی تخصص خودش رو داشت. مقالهنویس، طراح، توسعهدهنده، پشتیبان، تولیدکننده محتوای ویدیویی… خلاصه دیگه اون فضای کوچیک اول کار نبود. شده بودیم یه تیم جدی تو یه دفتر حسابی.
اون سال، تولد دو سالگی میهن وردپرس رو با کلی افتخار جشن گرفتیم. دیگه همهچی داشت شکل حرفهای میگرفت. استودیوی اختصاصی داشتیم برای ضبط آموزشها. یه دفتر شیک با اتاقهای مجزا. همه چیز آماده بود برای یه جهش بزرگتر.
چی باعث شد خرجای اضافی نکنم؟
یکی دو سال بعد از اون رشد پرانرژی، یه تغییر فکری جدی توی ذهنم شکل گرفت. دلیلش هم خوندن یه کتاب بود «بازانجام». این کتاب مسیر ذهنی من رو عوض کرد. توش میگفت چیزهایی که فکر میکنی درستن، شاید واقعاً درست نباشن. و جالبه که وقتی دقیقتر فکر کردم، دیدم واقعاً راست میگه.
مثلاً یکی از چیزهایی که بهش اشاره میکرد این بود که چرا باید اتاق سرور اختصاصی داشته باشی تو دفتر کارت؟ چرا باید کلی هزینه کنی برای زیرساختی که میتونه خیلی سادهتر و کمهزینهتر باشه؟ به خودم گفتم واقعاً چه کاریه که یه اتاق کامل رو سرور اختصاصی بذارم، یه دکل ۳۰ متری رو پشتبوم بزنم، ماهی ۱۰ میلیون هزینه اینترنت اختصاصی بدم، فقط برای اینکه یه سایت روی سرور خودم باشه؟
در نهایت تصمیم گرفتم همه اینا رو جمع کنم. سرور رو منتقل کردیم به یه شرکت میزبانی حرفهای مثل آسیاتک. با یه هزینه خیلی کمتر (اون موقع مثلاً ۵۰۰ هزار تومن در ماه به جای ۱۰ میلیون) همه چی امن، سریع، بیدردسر.
از طرفی، توی اون کتاب نوشته بود که اگر بتونی درست سیستمسازی کنی، میتونی تیم پشتیبانی ۵ نفرهات رو به ۳ نفر برسونی و بازده رو بیشتر کنی. با خودم گفتم چرا من هم این کارو نکنم؟ همین شد که شروع کردم ساختار تیم رو سبکتر، چابکتر و هدفمندتر کردن.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که اصلاً دفتر فیزیکی رو ببندم. البته این تصمیم هم یهشبه نگرفته شد. یکی دو ماه زمان گذاشتیم، با تیم صحبت کردیم، یهسری از همکارها رفتن دنبال مسیر خودشون، یه گروه کوچکتر ولی متعهدتر موندن، و همه چیز به شکل دورکاری پیش رفت.
این تصمیم باعث شد هزینهها به شدت بیاد پایین، تمرکز تیم بالا بره و حتی سرعت رشد هم بیشتر بشه. حس میکردم واقعاً سبکتر شدم. حالا میتونستم بدون دغدغههای بیهوده، فقط روی رشد تمرکز کنم.
چیزایی که تجربه کردم
تمام این داستانی که براتون تعریف کردم، فقط یک خاطرهگویی ساده نیست. پشتش سالها تجربه، شکست، تلاش، تردید، تصمیم و رشد خوابیده. تجربههایی که شاید اگر کسی زودتر بهم میگفت، مسیر خیلی کوتاهتری رو طی میکردم یا حداقل، بعضی اشتباهات رو نمیکردم. ولی شاید هم اون اشتباهها بودن که باعث رشد واقعی من شدن.
یکی از مهمترین درسهایی که تو این مسیر گرفتم، دقیقاً همون چیزیه که کتاب «بازانجام» (Rework) هم میگه همیشه بیشتر به معنای بهتر نیست. تیم بزرگتر، دفتر بزرگتر، سختافزار قویتر، حتی تعداد زیادتر محصولات، اینها الزاماً نشونه رشد و موفقیت نیستن. گاهی یک تیم کوچک اما هدفمند و همدل، میتونه خروجیهایی بده که از چندین تیم بزرگتر هم مؤثرتر باشه.
اوایل فکر میکردم حتماً باید همهچیز حرفهای و پرزرقوبرق باشه. سرور اختصاصی، دکل اینترنت، تیم پشتیبانی چندنفره و یک دفتر شیک. ولی بعدها فهمیدم که اصل ماجرا توی چیز دیگهایه، تمرکز، سیستمسازی و خلاقیت. الان که نگاه میکنم، تیم کوچیکتر ولی منسجمتر، با ساختار و سیستم درست، بسیار بهتر از تیم شلوغ و پراکنده کار میکنه. هم هزینه کمتره، هم استرس کمتره، هم خروجی حرفهایتره.
رقیب چیزیه که باعث پیشرفت میشه
یکی از ویدیوهایی که بعدها یکی از بچهها برام از یه سمینار فرستاد، یه نکته مهم رو یادم انداخت. توی اون ویدیو، یکی از رقبای قدیمیمون داشت درباره ما صحبت میکرد. شاید بعضیها فکر کنن وقتی من تو سال ۹۴ شروع کردم، بازار خالی بود، رقیبی نداشتم و هر کاری میکردم دیده میشد. نه واقعاً اینطور نبود. اون زمان اتفاقاً رقبای قویای داشتم.
سایتهایی بودن که از ما قدیمیتر بودن، تیمهای بزرگتری داشتن و مخاطب وفادار خودشون رو. یادمه اوایل هر وقت توی سمیناری صحبت میکردم، بهجای اینکه بگن «میهن وردپرس»، اسم رقیبم رو میاوردن. دقیقاً مثل این میموند که شما برید جایی و هر کسی اسم رقیبت رو بهجا بیاره ولی اسم خودت فراموشش شده باشه.
اون روزا سخت بودن. اما به جای اینکه دلسرد بشم، تصمیم گرفتم متفاوت عمل کنم. فرق ما با رقبا چی بود؟ اینکه من اولین کسی بودم که اومدم جلوی دوربین، روبهروی کاربران، با صداقت و انرژی، ویدیو ضبط کردم و رایگان منتشر کردم. کاری که اون زمان هیچکس تو حوزه آموزش وردپرس انجام نمیداد. من میدونستم رقبام قویترن، ولی بهجای اینکه دنبال رقابت سنتی برم، دنبال نوآوری رفتم.
همین نوآوری بود که باعث شد سایت میهن وردپرس توی طراحی هم متفاوت بشه. سال ۹۴ اگر سایت رو باز میکردی، میدیدی لوگو توی ستون کناریه، اون ستون کنار محتوا ثابت میموند، ولی محتوا بالا پایین میشد. کاری که اون زمان هیچ سایتی انجام نمیداد. همین ریزهکاریها، همین جسارت در طراحی، باعث شد کاربر حس کنه اینجا یه جای خاصه. یه جایی که متفاوت فکر میکنه.
این دقیقاً حرفیه که میخوام بهت بگم، اگر امروز داری شروع میکنی، شاید جدی گرفته نشی. شاید کسی بهت اعتماد نکنه. شاید رقبایی داشته باشی که خیلی قویتر از تو باشن. ولی بدون، راه موفقیت از دل همون تفاوتها و خلاقیتها میگذره. لازم نیست قویترین باشی، فقط کافیه کاری رو بکنی که رقیبت نکرده.
صحبت آخر
داستانی که براتون تعریف کردم فقط یک روایت شخصی نبود. این تجربهی چند سالهی من و تیم میهن وردپرس، درسهایی داره که هر کسی که میخواد وارد دنیای کارآفرینی اینترنتی بشه، باید بشنوه، لمس کنه و بهش فکر کنه. تو این مسیر بارها و بارها با یه سؤال روبهرو شدم، «آیا واقعاً دارم درست پیش میرم؟» و خب جواب این سؤال هیچوقت آسون نیست، چون هر کسی باید مسیر خودش رو کشف کنه. ولی چیزی که تو این سالها یاد گرفتم اینه که بزرگتر بودن، همیشه به معنای بهتر بودن نیست.
تو دنیای کسبوکار، مخصوصاً تو فضای دیجیتال، وسوسهی “بزرگتر شدن” همیشه هست. یه دفتر بزرگتر بگیر. یه تیم ده نفره کنارش بچین. برای خودت سرور و دکل اختصاصی بزن. خرج کن، تجهیزات بخر، آدم استخدام کن. اما یه روز به خودت میای و میبینی بیشتر، لزوماً بهتر نبوده. میبینی انرژی زیادی رفت صرف مدیریت تیم، نه توسعهی محصول. صرف حل مشکل اینترنت داخلی، نه بهبود تجربه کاربری سایت. اینجاست که مفهوم «کم ولی هدفمند» برات معنا پیدا میکنه.
کتاب «بازانجام» برای من یه تلنگر جدی بود. یه جمله از اون کتاب تو ذهنم حک شده، “بیشتر، همیشه به معنای بهتر نیست.” همین جمله باعث شد بعد از سالها تلاش برای ساختن یه امپراتوری فیزیکی، دوباره همهچی رو ساده کنم. برگردم به اصل ماجرا. هدفم رو یادم بیارم، کمک به آدمها برای ساختن وبسایتهای حرفهای با وردپرس.
تو این مسیر فهمیدم با تیم کوچیک، اما منسجم، خیلی بیشتر از قبل میتونم حرکت کنم. تیمی که همه بدونن چرا اینجا هستن. همه بدونن کارشون چیه. و همه همراستا باشن با اون چشمانداز. از طرف دیگه، رقابت هم همیشه بود. شاید بعضیها بگن تو سال ۹۴ کسی تو این فضا نبود، یه اقیانوس آبی بود، رقیب نداشتی.
اما واقعیت این نیست. من اون زمان رقبای قوی داشتم. سایتهایی بودن که از من خیلی بزرگتر بودن، اسمشون همهجا پیچیده بود. حتی وقتی میرفتم تو یه سمینار یا گروه، کسی اسم میهن وردپرس رو یادش نبود، ولی اسم رقیبم رو با افتخار میبرد. دقیقاً مثل این بود که بری یه مجلس، همه اسم فامیلی تو رو اشتباه بگن و اسم فامیل یکی دیگه رو بلند تکرار کنن.
ولی من چی کار کردم؟ به جای اینکه خودم رو با اونا مقایسه کنم، مسیر خودم رو ساختم. من متفاوت بودم، چون تولید محتوای ویدیویی کردم وقتی هیچکس این کارو نمیکرد. طراحی سایتم فرق داشت. حتی سبک آموزشهام فرق داشت. همهچی رو گذاشتم روی تجربهی کاربری بهتر، نه پرزرقوبرقترین ظاهر و این تفاوت شد مزیت رقابتی من.
اگه امروز قراره شما یه مسیر رو شروع کنی، باید بدونی ممکنه تو رو جدی نگیرن. ممکنه رقیبات خیلی قویتر باشن. ولی نترس. به جای رقابت مستقیم، از زاویهای به ماجرا نگاه کن که کسی نگاه نکرده. شاید اون زاویه برای تو بشه نردبون پرتاب.
هیچکس با تقلید پیشرفت نکرده. تنها راه موفق شدن، اینه که خودت باشی. نگاه خودتو داشته باشی. مسیر خودتو بسازی. محتوای خودتو تولید کنی. حتی اگه ماه اول فقط ۵ نفر ببیننش، ماه دوم ۵۰ نفر میشن. شش ماه که بری جلو، اگر هر روز یه قدم کوچیک برداری، دیگه نمیتونی برگردی. چون انقدر پُر میشی از تجربه و رشد که فقط رو به جلو میتونی حرکت کنی.
حرف آخرم اینه که اگر امروز داری به شروع فکر میکنی، منتظر شرایط ایدهآل نباش. با هر چی که داری شروع کن. مهم نیست دوربینی نداری یا سایتت سادهست. مهم اینه که باور داری به کاری که میکنی. مهم اینه که ادامه بدی، نه فقط شروع کنی. کار خوب، مخاطب خودشو پیدا میکنه. فقط باید بهش فرصت بدی تا رشد کنه.
موفقیت قرار نیست یهویی اتفاق بیفته. موفقیت حاصل همون شش ماه اولیه که هیچکس تو رو نمیشناسه، ولی تو بیوقفه کار میکنی. هر روز تولید محتوا میکنی. یاد میگیری. بهتر میشی. سیستمسازی میکنی. اشتباه میکنی. از اشتباهاتت درس میگیری و یه روز، وقتی برمیگردی به عقب، با لبخند میگی که «خوشحالم که شروع کردم، حتی وقتی هیچکس باورم نداشت.»
شاد و سربلند باشید.😊
لطفاً دیدگاه قبلی را تایید کنید
تجدید دوباره در وردپرس یعنی خوبه؟
سلام
به نظرم خلاصه مهم ترین جمله های شما دو تا بود:
1- مداومت بر یک کار و ساخت جامعه وفا دار میتونه درآمد مداوم ایجاد کنه مثل میهن وردپرس
2- کتاب باز انجام بخونید تا سخت تر کار نکنید بلکه بهینه تر کار کنید
باسلام
ببخشید چطور میتوانیم رنگ بالای مرورگر هنگامی که در سایت هستیم را تغییر دهیم؟
مثلاً اگر وارد وبسایت میهن وردپرس شویم رنگ بالای مرورگر بنفش می باشد .چطور امکان پذیر است؟
باتشکر.
سلام استاد بزرگوار
چقدر لذت بردم وچقدر قابل تحسین پشتکارتون. درس های خیلی زیادی گرفتم از این ویدیو ارزشمند.
*اینکه وقتی حرکت بکنی هر بار نسبت به قبل خودت بهتر خواهی شد و انتهایی نمی شه برای این مسیر در نظر گرفت. تکامل برام تو داستان شما خیلی واضح بود چه از لحاظ سایت هایی که داشتید چه درامد چه مکان کاری و زندگی و خبر خوب اینه که در هر زمینه ای کار کنیم هر بار بهتر از قبل خواهیم شد و راهی غیر از این نیست. یک شبه هیچ کس به جایی نرسیده ولی یک شب پا می شی میبینی از کجا به کجا رسیدی و این نتیجه سالها سرمایه گذاری روی خودت، کارت بوده.
*اینکه ترکیب علاقه و انگیزه همراه با امید همیشه جوابه
* اینکه وقتی راهتو پیدا کردی فقط جلو برو… تو خود پای در راه بنه هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد.
*اینکه هر کس هر کجایی که هست دقیقا جای درستشه و هر کس به هر موقعیتی می رسه لیاقتش رو داره و باید تحسینش کرد
* اینکه وقتی هوشمندانه کار بکنی با گذاشتن نیروی کمتر بازخورد بهتری خواهی گرفت. همچون جهانی که هوشمندانه داره کل کیهان رو مدیریت میکنه، سیاراتی که در حرکتی آهسته و همیشگی نقش عظیمی در قابل سکونت شدن زمین دارن
*اینکه با توسعه کسب و کارت علاوه بر ثروت ساختن و راحت تر زندگی کردن خودت کمک میکنی که جهان همراه با تو گسترش پیدا کنه و باعث ثروتمند شدن گستره عظیمی میشی که به علم تو نیاز دارن
واقعا لذت بردم و تحسینتون می کنم
براتون ثروت بیشتر، خوشبختی،آرامش،سلامتی رو آرزومندم
سلام من 14 سالمه و دارم دوره ابزار وردپرس رو میبینم و در تلاشم تا دوره سایت برتر رو بخرم.
نظرات رو که میخونم ماشالا همه 11 12 سالشونه به در امد رسیدن من 16 سالمه تازه شروع کردم هنوزم درامدی ندارم .
افرین به شما.
سلام آقای راد
من 12 سالمه و خیلی علاقه به ساختن سایت ها دارم از 9 سالگی دارم فیلم های آموزشی شما رو می بینم و در 10 سالگی یک سایت زوار در رفته داشتم ولی الان کارم خیلی با خریدن قالب اهورا شما بهتر شده و دارم برای یک سایت آموزشگاه سایت می سازم می خواستم از شما بپرسم که چجوری توی 14 سالگی html بلد بودید و چجوری به این موفقیت رسیدید
ممنون بابت آموزش های رایگانتون .
چقدر قشنگ تکاملت رو طی کردی رضا جان. و چقدر ذهن ثروتمندی داری. واقعا آفرین. خیلی الگوی خوبی هستی و این ویدیو به شدت ارزشمند بود. بازم تجربیاتت رو share کن
آفرین ، امیدوارم پله های موفقیت همیشه برات هموار باشه و بتونی بترکونی!
خیلی ویدئوی مفیدی بود خسته نباشید استاد
سلام. آقای راد توی میهن وردپرس شما از افزونه میهن پنل استفاده میکنید درسته؟
توی پنل کاربری من یه بخشی هست با نام «سابقه عضویت شما». من میخوام یه چیزی مثل این در سایتم داشته باشم. کدش رو هرچی سرچ کردم پیدا نکردم. اگه میشه میتونید یه تکه کوچک از کد رو به من بدید؟ بخش اصلیش رو فقط میخوام.
سلام وقتتون بخیر
یک سوال داشتم، اینکه چطور از یک وب سایت درآمد داشته باشم ؟
از فروش دوره، طراحی سایت یا فروش محصول ؟
سلام وقتتون بخیر
من 14 سالمه، میخوام یه کسب و کاری رو استارت بزنم، نمیدونم چطور باید درآمد کسب کنم، از آموزش، طراحی سایت یا فروش محصولات
سلام استاد جان میشه کمکم کنی؟؟
انتخاب اسم داره کارمو عقب میندازه..
میشه بهم بگی چرا سایت انگلیسیت دیگه wp استفاده نکردی و اینکه چه نکاتی باید توی انتخاب اسمم رعایت کنم؟
کلا یه ویدئو اگه درمورد این تولید کنی خیلی عالیه برای دامنه و اسم برند.
سلام لندینگ پیج یا صفحه فرود چیست؟
سلام آقای راد من الان ۱۴ سالم بنظرتون از حالا شروع کنم به آموزش دیدن
سلام بله چرا که نه . اصلا ارتباطی به سن نداره
منم الان 14 سالمه
سلام میشه بگید که چطوری یک برگه را به یک برگه دیگه یا نوشته لینک داد یا وصل کرد
این کامنتو اینجا میذارم واسه خودم برای شیش ماه دیگه 🙂
داداش چخبر؟
یک سوال دیگه داشتم آیا افزونه امنیت فراگیر و لایت اسپید کش و افزونه رنک مث سئو با قالب اهورا و وردپرس سازگار هستند یانه؟
درود
بله سازگار هستند
سلام و درود می خواستم بپرسم که در قالب اهورا چگونه هدر تبلیغاتی درست کنم؟
سلام لطفا با بخش پشتیبانی در ارتباط باشید راهنماییتون میکنن
سلام استاد حالا در کل ما که دوره برتر ثبت نام کردیم توی دوره هم گفتید همین مطلب رو ولی واقعا الان فایده ای نداره با وجود دو سه هزار رقیب
الان ما ۵ ماه سایتمون رو راه اندازی کردیم ولی هیچی ازش درنیاوردیم . چرا چونکه ما عاشق وردپرس بودیم داشتیم توی همین حوزه فعالیت میکردیم و بزرگ ترین رقیب شما بودید و خیلی رقیب داریم فک نکنم اصلا بیایم بالا . شما هم دارید میگید سال ۹۴ یک رقیب قدرت مند داشتید الان ما هزاران رقیب قدرتمند داریم . الان باید چه کنیم؟؟؟
سلام به این دقت نکنید چند نفر رقیب دارید. به این فکر کنید چطور میتونید متفاوت باشید.
درود
حرف شما کاملا به نظرم درست نیست ، اینکه شما در یک دوره ثبت نام میکنید به این معنی نیست که دیگه قراره بهترین باشید ، دقیقا مثل حرفه آقای راد ، متفاوت بودن میتونه کمک کنه که به بهترین خودتون تبدیل بشید ، من خودم تو همین حوزه شروع کردم و هیچ دوره ای و یا چیزی برای سایت نخریدم ، ولی بعد از 6 ماه سایتم با سایت های بزرگی که هستن رقابت میکرد ، پس اینکه شما میگید رقیب ما الان زیاد هست درسته ولی اینکه میگید نمیشه باهاشون رقابت کرد اشتباه هستش ، به احتمال زیاد شما تلاشتون کامل نیست و به خاطر همینه که سایتتون نمی تونه بیاد بالا
سلام. عالی. فقط خواستم بهتون بگم که خودتون کامل توی دوربین نیستید. و اینکه من وقتی روی گزینه full screen برای پخش ویدیو میزنم، تصویر ویدیو از چپ و راست یکم کراپ میخوره. اگه میشه این مشکل رو هم روی سایت میهن وردپرس حل کنید. اگرنه ویدیو عالی بود. ممنون از تیم قدرتمند میهن وردپرس
درود بر شما سپاس حتما بررسی میکنیم
من الان 12 سالمه و دارم سایتی رو راه اندازی میکنم که خرده فروشی لباس قراره بکنه یه سوالی داشتم منی که نمی تونم جلو دوربین بیام چیکار کنم؟؟ و یه سواله دیگه هم که دارم اینه که اصلا مسیری قراره توش برم آینده دار و قراره برای من موفقیت ایجاد کنه یا نه؟؟ چون همه مسخره ام می کنن
سلام چرا نتونید بیاید جلوی دوربین؟چه مشکلی داره
چون میترسم که حالا چون بچه ام کسی منو تحویل نگیره و اینکهدر حد وبلاگ میتونم بنویسم لطفا سواله دو هم جواب بدین ممنون میشم
نه اینطوری نیست اتفاقا من وقتی شروع کردم به طراحی سایت ۱۳ سالم بود و کلی مشتری گرفتم.
آقای راد راست میگن،من با اینکه 11 سالمه توستم سه تا مشتری بگیرم و از هر کدوم هشت میلیون در بیارم