لحظاتی با رضا راد: خودتو با کسی مقایسه نکن!
- مقالات آموزشی
- بروزرسانی شده در
تا حالا شده صبحِ اول هفتت رو با یه حس عجیب شروع کنی؟ گوشی رو برداری، بری تو اینستاگرام و از همون استوری اول، یه چیزی ته دلت بلرزه؟ یارو هنوز چهار سال نشده وارد این کار شده، ولی ببین چه خونهای داره، چه ماشینی سوار میشه، چه دفتر کاری زده، چه دم و دستگاهی راه انداخته و تو، با اینکه سالهاست داری جون میکَنی، هنوز داری از اولِ جدول میری.
بعضی روزا با خودت فکر میکنی نکنه من یه مشکلی دارم؟ نکنه اینا یه شانسی دارن که من ندارم؟ نکنه یه چیزی هست که نمیدونم؟ اینجاست که مقایسه شروع میشه، آروم، بیصدا، اما کاری. یه زهرِ بیرنگه که آرومآروم میریزه تو رگهای فکر و روحت. مقایسهای که از خودت نمیسازه، بلکه میبرّه، میخوردت، لهت میکنه، بدون اینکه حتی بفهمی چرا حالت بده.
من این درد رو میفهمم. چون خودمم تجربش کردم، بارها. نه اینکه بگم از اول آدم آگاهی بودم که هیچوقت مقایسه نکردم. اتفاقاً سالها بود که هر روز صبح با حس بدتری از روز قبل، گوشی رو میبرداشتم. استوری رقبا، دفترشون، ماشینشون، سبک زندگیشون و بعد یه آه میکشیدم و با حس باخت میرفتم سر کار.
اما یه جایی فهمیدم که این مسیر، آخرش به فرسودگی میرسه، نه موفقیت. فهمیدم که مقایسه کردن، نه تنها کمکم نمیکنه، بلکه مسیرِ خودم رو گم میکنه. حالا این مقاله، همونجاست که میخوام باهات حرف بزنم. نه از بالا، نه از موضع دانای کل. بلکه از دلِ تجربهای که هنوز هم هر روز دارم باهاش دست و پنجه نرم میکنم. بیاین با هم یه بار برای همیشه این سوالو بشکافیم، چرا اینقدر خودمونو با بقیه مقایسه میکنیم و چطور میتونیم خودمونو نجات بدیم؟
آنچه در این مقاله میخوانید
چرا اینقدر خودمونو با بقیه مقایسه میکنیم
یه جایی از مسیر، فهمیدم که دلیل این حسِ مقایسه و نارضایتی، خیلی وقتا ربطی به تلاشمون نداره. بیشتر وقتا برمیگرده به یه چیز ساده ولی عمیق، زندگی هر کسی از یه نقطهی متفاوت شروع شده. بذار یه مثالی بزنم، تو ممکنه الان توی تهران زندگی کنی، اونم تو خونهی پدر و مادرت، شاید توی منطقهی بالای شهر. خب معلومه که یه سری چیزا از اول برات فراهم بوده؛ پلههایی که زیر پات بوده، یکی یکی آماده بودن.
از اون طرف، یه نفر دیگه ممکنه تو یه روستای دورافتاده تو زاهدان بزرگ شده باشه، یا یه شهر کوچیک توی هرمزگان، یا یه جای کمتر شناختهشده تو استان فارس. خب طبیعتاً اون آدم، از پلهی اول شروع نکرده؛ از زیرزمین شروع کرده، تازه باید اول دنبال پله بگرده! این چیزیه که خیلی وقتا توی فضای رقابتی امروز، مخصوصاً با وجود اینستاگرام و فضای مجازی، فراموش میکنیم.
همه داریم یه مسابقه میدویم، ولی هیچکس مسیر دقیقِ بقیه رو نمیبینه. ما فقط نتیجه رو میبینیم، ماشین، خونه، دفتر شیک، سفرهای لوکس. ولی نمیبینیم کی از کجا شروع کرده. نمیدونیم اون آدم پدر پولدار داشته یا نداشته، چقدر پشتوانه داشته، چقدر شرایطش با مال ما فرق داشته.
حالا بذار یه چیز مهمتر بگم، این موضوع فقط به محل زندگی یا پول و ثروت محدود نمیشه. یهسری از ما با عزتنفس کمتر بزرگ شدیم. توی محیطهایی بزرگ شدیم که باور به خودمون، تشویق، اعتماد به نفس بهمون تزریق نشده. بعضیهامون هرچی داریم با دندون کشیدیم بیرون از زندگی. خب چطور میخوای خودتو با کسی مقایسه کنی که از بچگی تو دل انگیزه و فرصت رشد کرده؟ یا برعکس، تو شاید از پایینترین نقطه شروع کردی، ولی تا همینجای مسیرت هم هزار بار بیشتر ارزش داره چون مسیر سختتری رو اومدی.
حرفم اینه که مقایسه، وقتی خطرناک میشه که زمینهها رو نمیبینیم. ما فقط نتیجهی نهایی رو میبینیم، ولی اون ریشههایی که این درخت رو ساختن، زیر خاکن. اگر این ریشهها رو نشناسیم، یهجوری خودمونو قضاوت میکنیم که انگار هیچوقت به اندازهی “اونا” خوب نبوده و نیستیم.
یه چیزی تو زندگی هست که خیلی از ما اشتباهی بهش باور داریم. اونم اینه که «اگه من همهی تلاشم رو بکنم، قطعاً همون چیزی که میخوام اتفاق میافته.» ولی بذار همینجا یه چیزی رو خیلی رک بهت بگم: نه، همیشه اینجوری نیست. واقعیت اینه که بین خواستن ما و اتفاقی که واقعاً میافته، فاصله هست. من و تو ممکنه با تمام انرژیمون دنبال یه هدف بدویم، همهی فکرمون، وقتمون، حتی عمرمون رو بذاریم وسط، ولی تهش یه چیزی بشه که انتظارش رو نداشتیم.
حالا یه نفر ممکنه بگه که خب این بیعدالتیه! اما نه، این اسمش زندگیه. حتی علم (اونم نه هر علمی، بلکه خودِ فیزیک کوانتوم) داره بهمون نشون میده که یه چیزایی واقعاً از کنترل ما خارجه. مثلاً وقتی تو به ذرات نور نگاه میکنی، فقط همین نگاهِ تو باعث میشه که اون ذرات مسیرشون رو عوض کنن.
یعنی حضور تو، نگاه تو، توجه تو روی نتیجه تأثیر میذاره. حالا تصور کن تو یه دنیایی زندگی میکنی که پر از میلیونها موجود، انرژی، انسان، احساس و اتفاقه. واقعاً فکر میکنی فقط خواستهی تو همهچی رو تعیین میکنه؟ نه داداش، دنیا اینطوری نمیچرخه.
کائنات یعنی هر چیزی که خارج از من و توئه – از این مانیتوری که جلوت گذاشتی گرفته، تا یه پروانه توی آفریقا، تا خدا، تا آدمایی که امروز تو مسیرت قرار میگیرن – همهشون نقش دارن تو شکل دادن واقعیت ما. وقتی انقدر متغیر و آدم و انرژی توی این بازی هست، طبیعیه که نتیجه همیشه همونی نشه که ما خواستیم.
زندگی غیرقابل پیشبینیه
این بدون شک ترسناکه، چون ذهن ما دوست داره فکر کنه روی همهچی کنترل داریم. اما همزمان، یه جورایی هم آرومکنندهست. چون وقتی بدونی که خیلی چیزا دست تو نیست، دیگه اونقدر خودتو نمیکُشی بابتش. میفهمی که باید بهترینِ خودتو بدی، اما نتیجه همیشه دقیقاً طبق میل تو رقم نمیخوره.
پس ما چیکارهایم؟
حالا که فهمیدیم همهچی تو این دنیا دقیقاً طبق خواستهی ما پیش نمیره و حتی یه بخشهایی از زندگی کاملاً رندومه، این سؤال پیش میاد، خب پس ما چی کارهایم تو این بازی؟ واقعیتش اینه که تو این دنیا فقط من نیستم که دارم زندگی میکنم. تو نیستی، فقط ما دوتا نیستیم. همه، از دوست و همکار و پارتنر عاطفی بگیر، تا رانندهای که امروز تو خیابون جلوت ترمز زد، تا اون آدمی که سه نسل قبل از تو یه تصمیمی گرفت که الآن تأثیرش رو تو زندگی تو گذاشته، همه و همه دارن یه جورایی روی زندگی تو اثر میذارن.
تو شاید امروز یه عادتی داری، یه ترسی داری، یه الگوی ذهنی خاصی داری که اصلاً مال خودت نیست. شاید یه چیزی بوده که از بچگی توی خونوادهت ناآگاهانه بهت منتقل شده. شاید پدرت یه تصمیمی گرفته که مسیر کل خانوادتو عوض کرده. شاید حتی فرزندت در آینده قراره تصمیمی بگیره که حال امروزتو تغییر بده.
میدونی چی میخوام بگم؟ اینه که ما تنها بازیگر این نمایش نیستیم. همهچی دست ما نیست. اما واکنش ما، نگاه ما، انتخاب ما نسبت به این اتفاقات، کاملاً در اختیار خودمونه. من، “رضا راد”، نمیتونم تصمیم بگیرم که فلان اتفاق تو زندگیم بیفته یا نه. نمیتونم جلوی تصمیم بقیه رو بگیرم، جلوی بیانصافیا رو، جلوی خوششانسی یا بدشانسی دیگران رو، حتی جلوی انرژیهایی که از بیرون بهم وارد میشه. ولی میتونم تصمیم بگیرم چطور با اون اتفاقا برخورد کنم.
اینجا دقیقاً همونجاییه که قدرت واقعی من و تو مشخص میشه. نه تو کنترل نتیجه، بلکه تو کنترل واکنش. ما نمیتونیم ریشهی زندگی همهمون رو عوض کنیم. ولی میتونیم با همین ریشهها، با همین خاک، با همین بارونها و بادهایی که دست ما نیست، یه درختی بسازیم که انتخاب خودمونه. درختی که شاید میوههاش دیرتر دربیاد، شاید کج رشد کنه، اما مال خودمونه، رشدش رو خودمون ساختیم.
اینکه از کجا اومدی خیلی مهمه، چون مقصدتو شکل میده
همهی این حرفا رو تا اینجا زدم که برسم به یه نکتهی خیلی مهم، خیلی فرق میکنه که تو از کجا شروع کردی. من خودم بچهی یه شهرستان کوچیک تو استان فارسام. نه بالای شهر بودم، نه بچه پولدار. نه کسی بود که از بچگی دستم رو بگیره و ببره کلاس زبان یا کامپیوتر، یا هرچی که به ظاهر آیندهساز بود. واقعاً سه چهار سال فقط طول کشید تا بعد از اینکه تازه به یه درآمد نسبی رسیدم، یاد بگیرم وقتی میرم تهران یا شیراز، تو فرودگاه باید چی کار کنم!
یادمه اولین بار که هواپیما سوار شدم، ۲۲ سالم بود. همه چی برام تازه و ناشناخته بود، گیت چیه؟ چمدون رو کجا تحویل میدن؟ اصلاً کِی باید بری کارت پرواز بگیری؟ همین چیزای ساده، که شاید برای یه نفر دیگه از ۶ ماهگی عادی بوده، برای من تجربهی جدید بود.
حالا واقعاً میتونم خودمو با کسی مقایسه کنم که از بچگی سوار هواپیما شده؟ کسی که از همون اول توی یه محیط بزرگ شده که پر بوده از فرصت، از آموزش، از ارتباط، از پول، از اصطلاحات شیک و رفتارهای بهقول خودمون باکلاس؟
نه، انصاف نیست. چون اون آدم بازی رو چند لِوِل جلوتر از من شروع کرده.
من چند سال عقب افتادم نه چون تنبلی کردم، نه چون بیاستعداد بودم، فقط چون نقطهی شروع من فرق داشت.
و این چیزیه که خیلیا نمیخوان ببینن؛ حتی خودمون هم گاهی نمیخوایم قبولش کنیم. ولی وقتی با خودت صادق باشی، میفهمی که رقابت واقعی با کسی نیست که از اول تو یه شرایط ایدهآل بوده. رقابت واقعی با خودته. با اون پسری که روز اول حتی نمیدونست چجوری باید از گیت فرودگاه رد بشه. با اون آدمی که لپتاپ داشتن یا نداشتن براش دغدغه بوده، نه انتخاب بین مدلهای مختلف مکبوک!
تو دنیای امروز که رقبا فقط همکلاسیت یا همشهریت نیستن، بلکه یه بچهی نیویورکی، یه جوون توی سنگاپور، یا یکی که تو بالای شهر تهران با کلی پشتیبانی و امکانات بزرگ شده هم میتونه رقیب تو باشه، باید یه چیزو یادمون نره که ما همهمون با نقطههای شروع متفاوتی وارد بازی شدیم. قضاوت کردن خودمون بر اساس نتیجهی بقیه، بدون دیدن این تفاوتها، فقط یه بیانصافی بزرگه… اونم در حق خودمون.
اصلاً اینایی که دارم میگم بحث من نیست. بحث توئه. بحث خودته. دارم از تو حرف میزنم، از زندگی تو، از تجربههای تو، از دردای تو. نمیگم فقط اونی که تو شهرستان بوده، یا کسی که از پایین شروع کرده، باید حواسش به مقایسه کردن باشه. نه داداش، نه خواهر من. حتی اونی که تو بهترین منطقهی تهران به دنیا اومده، بهترین مدرسه رفته، خونوادهش پشتشه، کلی امکانات داره، حتی اونم نمیدونه تو آینده قراره چه اتفاقی براش بیفته.
هیچکدوممون نمیدونیم. ممکنه فردا صبح، یه اتفاق بیفته که مسیر زندگیتو کلاً عوض کنه. یه بیماری، یه شکست، یه ورشکستگی، یه مرگ، یه انتخاب اشتباه، یا حتی یه فرصت بزرگ که از راه میرسه. یعنی چی؟ یعنی تو نمیتونی بگی: «خب الان من تو موقعیتم خوبه، پس همیشه جلوتر از بقیهام» یا برعکس، نمیتونی بگی: «من الان عقبم، پس دیگه هیچی نمیشم.»
چون زندگی همیشه در حال تغییره. تو فقط یه چیز رو در اختیار داری، اینکه در برابر اتفاقاتی که قراره بیفتن، چه تصمیمی میگیری. اگه امروز یه چالشی سر راهت قرار گرفت و تو بهترین عملکرد ممکن رو نشون دادی، دمت گرم.
ولی اگه خراب کردی؟ باز هم دمت گرم… به یه شرط، که ازش درس بگیری.
نه اینکه بشینی خودتو سرزنش کنی، نه اینکه خودتو با بقیهای که مسیرشون فرق داره مقایسه کنی، نه اینکه بگی: «اونا چقدر جلو رفتن، من هنوز اینجام.» اگه امروز نفهمیدی چی کار باید بکنی، اشکال نداره. مهم اینه که فردا بفهمی. وقتی فردا یه اتفاق مشابه افتاد، دیگه اون آدم سابق نباشی. این یعنی رشد. این یعنی زندگی.
پس لطفاً، به جای اینکه خودتو با بقیه مقایسه کنی، بیا نگاه کن ببین توی این دنیای بینظم و پر از عامل خارجی، تو چطوری داری با زندگیت تا میکنی؟ آیا با همهی سختیها، داری تلاش میکنی؟ آیا داری از اشتباهاتت درس میگیری؟ آیا داری قویتر میشی؟ اگه آره، کارت درسته. بقیهش مهم نیست.
اونور فنس همیشه سبزتره؟
چند وقت پیش یه سفر رفتم شمال، با بچههایی که باهاشون همکاری داریم. برنامهریزی خاصی هم نبود، همینجوری یهو از شیراز زنگ زدم فرودگاه، گفتم ببین اولین پرواز به رشت کیه؟ نزدیک فرودگاه بودم، سریع رفتم، یه بلیت گرفتم با یه هواپیمای قدیمی داغون، فکر کنم مدلش فوکر بود یا یه همچین چیزی، صندلیاش سفت، پنجرههاش خطخطی، خلاصه اوضاعش خیلی لوکس نبود.
رسیدم رشت، موقعی که از هواپیما داشتم پیاده میشدم، دوربین گوشیو گذاشتم روی نیم ایکس، از پلهی هواپیما یه عکس گرفتم. نوشتم، رشت واقعاً شهر قشنگیه. باور نمیکنی، بالای ۱۰ نفر برام پیام فرستادن که «داداش دمت گرم با جت شخصی میری شمال؟»
یعنی واقعاً یه زاویهی دوربین باعث شده بود فکر کنن دارم با جت اختصاصی سفر میکنم! حالا کی باورش میشه که اون هواپیما یه اکونومی ساده و کهنه بود، که فقط اتفاقی زاویهش شبیه به جت شده بود؟ این دقیقاً همون قصهی همیشگیه
مرغ همسایه غازه. یا همون ضربالمثل معروف انگلیسی: The grass is always greener on the other side of the fence. یعنی همیشه فکر میکنیم زندگی بقیه بهتره، سبزتره، خفنتره، ولی واقعیتش چیه؟ ما فقط یه تصویر ازشون میبینیم. یه استوری، یه پست، یه لحظه، که پشتش رو نمیدونیم.
این همون جاییه که مغزمون ما رو فریب میده. شروع میکنیم به مقایسهی واقعیت زندگی خودمون با تصویر تقلبی زندگی بقیه. تهش چی میشه؟ حس عقبافتادگی، حس ناکافی بودن، حس شکست، بدون اینکه حتی بدونیم داریم خودمونو با یه فِیک مقایسه میکنیم.
اون روز که عکس از هواپیما گذاشتم و بقیه فکر کردن با جت شخصی رفتم رشت، فقط یه مثال ساده بود از یه اتفاق بزرگتر. ما آدمها فقط چیزی رو میبینیم که چشممون بهش میرسه، ولی نمیدونیم پشت اون تصویر چه داستانیه. تو امروز رقیبتو میبینی، غذای شیک و سالمی که تو استوری گذاشته رو میبینی، بیامویای که سوار شده رو میبینی،
یا بنزی که داره باهاش دور شهر میچرخه، ولی نمیدونی واقعاً پشت اون ظاهر چی داره اتفاق میافته.
شاید اصلاً خودش توی یه بحران خانوادگی باشه. شاید داره با استرس و اضطرابی زندگی میکنه که هیچکس ازش خبر نداره. شاید از درون شکسته، ولی داره با ظاهرش قوی بازی میکنه. مهمتر از همه اینه که حتی اگه مشکلی نداشته باشه،
مسیر زندگیش با تو یکی نیست.
یعنی چی؟ یعنی همونطور که قبلاً گفتم، از یه جای دیگهای استارت زده، با یه شرایط دیگه، با یه تجربیات دیگه.
یه سری اتفاقات رندوم، یه سری تصمیمات گذشته، یه سری آدم تو مسیرش بودن که اصلاً تو با اونا برخورد نکردی.
خب چطور میشه این دو تا زندگی رو با هم مقایسه کرد؟
ما هممون توی یه مسابقه نیستیم. شاید تو مسیر من پر از چاله بوده، شاید یه نفر از مسیر آسفالت شروع کرده، یکی دیگه از مسیر خاکی، یکی هم از کوه بالا رفته! پس نباید فقط نتیجه رو ببینی. نباید فقط ماشین، خونه، غذا، استوری یا لبخندای فیکو ببینی. چون واقعیت، خیلی عمیقتر از اون چیزیه که دیده میشه.
مقایسهای که ارزش داره
اگه بخوام یه مقایسه بکنم، فقط با یه نفر این کارو میکنم، با خودِ ۱۰ سال پیشم. اون روزایی که تو خونهی مادرم، تو یه اتاق ۱۲ متری نشسته بودم، یه لپتاپ قسطی خریده بودم و تازه داشتم یاد میگرفتم که ازش پول دربیارم. هر قسطی که میدادم، یه قدم به استقلال نزدیکتر میشدم. بعد اون دفتر کوچیک تو مرودشت، ۴۰ متر، ساده، ولی مال خودم بود.
بعد یه اتاق تو شیراز، ۱۶ متر، یه سال کار بیوقفه، بیحاشیه. بعدش دفتر ۱۳۰ متری، بعد خونه، بعد ماشینی که دلم میخواست. بعد سفر، بعد دبی و الان دارم تو شرایطی زندگی میکنم که هر روز بابتش از خودم تشکر میکنم.
چرا؟ چون تو این ۱۰ سال، نه به بقیه نگاه کردم، نه به ظاهر زندگی رقبا. به یه چیز نگاه کردم: خودم و اینکه هر روز چقدر دارم بهتر میشم. ببین، من امروز راضیام. نه چون بهترین آدم دنیام، نه چون بینقصم. چون تو این مسیر، هرچی تونستم گذاشتم وسط. هر روز، بهترین ورژن خودم رو ساختم. همین باعث شد آرومآروم برسم به جایی که بتونم با آرامش زندگی کنم، بدون اینکه ذهنم پر از قیاس با این و اون باشه.
الان دیگه اونقدر استوری رقبا رو چک نمیکنم. نه از بیتفاوتی، از درک. میدونی چرا؟ چون وقتی به یه سطحی از رشد میرسی، رقبای تو هم عوض میشن. وقتی رقیبات آدمای قدر خودت باشن، میفهمی همهی این چیزا که یه روزی برات رویا بودن (ماشین فلان، سفر فلان، دفتر فلان) همهشون عادی میشن. دیگه برای دیده شدن نمیجنگی. برای رشد کردن میجنگی. اینجاست که مقایسه با دیگران بیمعنی میشه.
صحبت آخر
وقتی به این درک برسی که مسیر هر کسی متفاوته، وقتی بفهمی که قراره خودت رو فقط با خودِ دیروزت مقایسه کنی، خیلی چیزا تو زندگیت عوض میشه. آره، منم رقبامو بررسی میکنم. ولی نه هر روز. ماهبهماه، یه بار، دو ساعت میذارم وقت. میرم سایتهاشون، پیجهاشون، میبینم دارن چی کار میکنن. چیزای خوبشونو برمیدارم، چیزای اشتباهشونو نمیکنم. همین!
این یعنی استفاده هوشمندانه از مقایسه. نه اون مقایسهای که انرژی آدمو میگیره، فقط ذهنشو درگیر میکنه. بهت قول میدم، اگه فقط همین یه نکته رو تا ته وجودت بفهمی و باور کنی، که زندگی هر کسی مسیر خودش رو داره، که تو قراره فقط با خودت رقابت کنی، از همین امروز، زندگیت شروع میکنه به تغییر کردن.
پس شادی رو از همینجا شروع کن. نه وقتی که به جایی رسیدی، نه وقتی که همه چیز درست شد. از همین لحظهای که فهمیدی مسیر تو، فقط مال خودته. شاد و سربلند باشید.
با سلام خدمت استاد عزیزم.
یه سوال دارم اینکه چجوری باید مثل شما توی وردپرس ویدیو گذاشت ممنون میشم راهنماییم کنین.
سلام
https://mihanwp.com/add-video/
این لینک رو مشاهده کنید
سلام. ببخشید بعد از اینکه سایت رو طراحی کردیم .چگونه مجوز سایت بگیریم .
سلام باید از اینماد اقدام کنید.
عالی بود ، کاش درباره مسائل مدیریت زمان هم صحبت کنید چون مشغله بالایی داری و مدیریت این همه موارد خیلی کار سختی هست.با ازمون و خطا به این نقطه از مدیریت زمان و انجام کارها برسیم کمی زمانبر هست و شما میتونید این راه رو برای بقیه هموار کنید
سلام توی یه جلسه از سایت برتر در مورد این موضوع کامل توضیح دادم.
خیلی حرفت درسته ولی الان مشکل اینه مثلا میگید یه فرد روستایی الان یک فرد روستایی خداوکلی باید 4 تا 5سال کلی کار متفرقه کنه تا هزینه دوره شما رو در بیاره و این خیلی عذاب آوره
سلام
هزینهای که بابت ثبتنام در این دوره پرداخت میکنید بسیار کمتر از هزینه طراحی یک وبسایت اختصاصی یا شرکت درچندین دوره جداگانه شامل: تولید محتوا، بازاریابی، سئو و … است. قطعا دانش و تجربهای که بعد از مشاهده دوره خواهید داشت چندین برابر هزینه پرداختی ارزشمند است. ضمن اینکه با انجام یک پروژه طراحی سایت، سئو یا دیجیتال مارکتینگ میتوانید کل هزینه پرداختی را بازگشت دهید.
در ضمن جشنواره های مختلف هم زیاد قرار میدیم و تخفیف های خوبی توی جشنواره ارائه میشه
شبکه های اجتماعی ما رو دنبال کنید تا از تخفیف ها مطلع بشید
سلام
من بعد از نگاه کردن فصل وب سایت فروشگاهی تونستم دوتا پروژه بگیرم
پیشنهاد میکنم شرکت کنید
ممنونم از اقای راد و تیم عالیشون
دقیقا بابا حداقل به ما اجازه بدید بخش بخش خریداری کنیم
متاسفانه این امکان نیست
استاد راد بزرگوار شما که خودتون میگید که به سختی بزرگ شدید و کار کردید ، کار کردید ، زحمت کشیدید!؟!؟؟!!!!!!!!!!!
خوب همینطور که شما میگید یک بچه روستایی…….
خب الان اون بچه روستایی پول اینترنتش رو بزور داره حالا یک گوشی قدیمی هم داره بعد چطور بیاد دوره شما رو خریداری کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خود من حالا نمی گم وضع مالی خانوادگی مون پایینه نه متوسطه ولی واقعا نمی تونم بیام دوره شما رو خریداری کنم .
شما که توی ویدیو یی که دارید جامع ووکامرس رو آموزش میدادید یک کد تخفیف ۶۰ درصدی گزاشتید ولی میایم میبینیم اصلا دوره تخفیف نداره !!!!
استاد راد بزرگوار یک فکر به حال ما بکنید!!!!
الان هزارن دوره جامع هست که قیمتشون هم ارزان تره ولی من مال شما رو میخوام چونکه واقعا خوب درس میدید .
من با همین ویدیو های رایگان شما دارم یک دوره رایگان مقدماتی وردپرس ظبط میکنم .
استاد راد شما الان پولدار شدید رفتید دبی ایشالا به سلامتی همیشه صحیح و سلامت باشید ولی شما الان پولدار هستید ۱۰ میلیون چیزی براتون نیست . (سواره از حال پیاده خبر دار نیست ).
استاد راد من واقعا شما رو به عنوان تاثیر گذارترین انسان زندگیم توی این دو سال میشناسم . اصلا واقعا من رو عوض کردین ک ممنونم ازتون ..
لطفا اگر میشه قیمت دوره رو پایین تر بیارید ممنون🥰
سلام وقت بخیر. نیازی نیست حتما دوره رو شرکت کنید. با دوره های رایگان ما میتونید به درآمد برسید. سپس اقدام کنید برای ثبت نام توی دوره سایت برتر. اموزش های رایگان به اندازه کافی به نظرم مفید هستن که شما رو به ۱۰ میلیون تومن درآمد برسونن.
چرا من همین کار میکنم با وب مستر های دیگه همیشه خودم باهاشون مقایسه میکنم منی که تازه یک سال شروع کردم
شاید اقای راد این حرف من دوست نداشته باشه ولی همیشه خودم با اقای را د مقایسه میکردم و حسرت زندگی دیگران داشتم